بنابراین انسان امروز با انسان دیروز متفاوت است و کار پدری و مادری یا پرورش، تعلیم و تربیت کودکان وارد مرحله ی تازه ای شده است. به همین جهت است که به نظر من، اگر به پانزده موردی که از اهمیت و اعتبار بسیاری برخوردار است توجه کنیم احتمالا می توانیم، فرزند خوش بخت و سالم و موفقی پرورش دهیم. پنجاه دگرگونی هم دیگری پیدا شده و ما به عنوان پدر و مادر باید شرایط و یا موقعیت های تازه را بپذیریم.
مورد اول فرهنگ یا کالچر است که به نظر من باید اخلاق و اصول اخلاقی را جانشین آن کنیم. ما در طول تاریخ فرهنگ را تا حد تقدس و تا مرحله ی بالاترین راهنمای خود می شناختیم و برخی هم چنان می شناسند و حال آن که اگر نگاهی دقیق تر به موضوع فرهنگ در جوامع مختلف و در طول تاریخ کنیم، نظر متفاوتی پیدا خواهیم کرد.
تعریف فرهنگ به زبان ساده راه و روش زندگی است. یعنی وقتی که در مورد فرهنگ ایران یا امریکا یا ژاپن سخن به میان می آید، یعنی یا ایرانیان، امریکایی ها یا ژاپنی ها، راه و روش زندگیشان چگونه است؟ چگونه در زندگی عمل می کنند؟ و... در بسیاری از موارد، این روش و راه به معنی پاسخ هایی است که مردم در منطقه ای در طول تاریخ، برای پرسش های اساسی زندگی پیدا کرده اند و برای چگونگی طرح مسائل و حل آن و رفع مشکلاتشان با هم به توافق و یا قرار و وفاق عمومی رسیده اند. مردم مسائل و مشکلاتی در جهت تولید مثل، روابط جنسی، تربیت فرزند و... داشتند و در عین حال مایل بودند خود را از تنهایی دور نگه دارند، تأمین بیش تر اقتصادی داشته باشند، شبکه ای از افراد را به دور خودشان نگه دارند که در وقت نیازمندی و بیماری بتوانند از آن ها استفاده کنند و بنابراین نهادی به عنوان خانواده را به وجود آورده اند و آن را در طول تاریخ پرورش داده اند.
بنابراین پرسش های اصولی و اساسی، مسائل و مشکلات زندگی، انسان را به جایی رساند که به دنبال جواب هایی بگردد و این پاسخ به سوال های مکرر زندگی را به عنوان فرهنگ می شناسیم و آن را از یک نسل به نسل بعد منتقل می کنیم و مایل هستیم این پاسخ ها در درون ما و عزیزان ما به نهادینه شود کاشته شود، به خاطر همین نهادینه شدن آن نهاد هایی را به وجود می آوریم که بتواند جواب گوی خواسته های اصلی و اساسی و نیازهای ما باشد.
به همین دلیل است که انسان درطول تاریخ با نهاد مذهب، خانواده، اقتصاد، سیاست، نظام حقوقی و نهاد آموزشی همراه شد و طی صد سال گذشته سه نهاد دیگر به این پنج نهاد اضافه شده و آن نهاد بهداشت و پزشکی، نهاد ورزش و اینترتینمنت یا سرگرمی و تفریح است. این سه نهاد تازه امروز حدود بیست درصد تولید ناخالص ملی برخی از کشورها را به خودش اختصاص می دهد.
این پاسخ ها به صورت قرارها، توافق ها، قرار داد ها، سنت، آداب، رسوم، ، مناسک یا میثاق های اجتماعی در می آید و انسان ها بر مبنای آن خاطر آسوده دارند که افرادی که کنار آن ها و دوروبر آن ها هستند به این موضوعات و مسائل آن گونه که آن ها نگاه می کنند و پاسخ می دهند پاسخ خواهند داد.
آن چه که مهم است این است که فرهنگ از هر کجا که آمده باشد و به هر چیز که مرتبط باشد،نوعی بستگی و وابستگی و پیوستگی و هم بستگی را موجب می شود. از یک طرف ما گرفتار می کند و نگه می دارد و از جانب دیگر زمینه و شرایطی را فراهم می کند که ما را در کنار هم قرار دهد، زیرا همه ی ما از قبل می دانیم که چه انتظار و توقعی می توانیم داشته باشیم و چه پاسخی خواهیم گرفت.
در برخی از جوامع فرهنگی که قرار است وسیله باشد تبدیل به هدف شده و آن چه که باید با تغییرات خودش، هدف ها و آرزوهای انسانی را برآورده کند، به هیچ وجه توان لازم را برای مقابله با این مسائل و مشکلات ندارد. در حقیقت فرهنگ نوعی وسیله ی از قبل فرام شده، به جهت نیازهای مختلف ماست و به همین دلیل است که بسیاری با آن راحت هستند، زیرا به سهولت می توانند پاسخی برای پرسش ها و راه حلی برای مسائل و مشکلات خود پیدا کنند و از طریق آن بتوانند با خاطری آسوده حرکت کنند.
برخی از ما فرهنگ را به عنوان جاده ای کوبیده و هموار می بینیم که فقط مایلیم با رفت و آمد، خاطرمان را از هر گونه عدم رضایت و ناامنی آسوده کنیم و وقتی که می بینیم عزیزان ما پرسش هایی متفاوت از ما دارند یا به دنبال جواب های جدید هستند احساس راحتی نخواهیم کرد.
فرهنگ، از آن جا که وسیله ای در مسیر خوش بختی و سلامت روانی و موفقیت انسان است، باید مانند رودخانه ای باشد که به سمت اقیانوس هستی و اخلاق و عشق و انسانیت حرکت کند، تا این که آب راکدی باشد که آهسته آهسته بگندد و محل توجه حشرات شود. فرهنگی که در دنیای امروز هست، در بسیاری از موارد بازدارنده و مانع تجربیات تازه و انتخاب راه حل های جدید است،
به همین دلیل بسیاری از مردم، در حالی که ریشه ی خودشان را در این فرهنگ نگه می دارند، اما اجازه می دهند که شاخ و برگ آنها در فضا و هوایی حرکت بکند که از آزادی های لازم برخوردار باشد و هم چنان فرصت حرکت را به خود می دهند و بی دلیل نیست که برخی از مردم در فرهنگ دیگر و در فضا و هوای دیگر به راحتی می توانند زندگی کنند برخی حتی از آب و خاک خود دور می شوند و به محل دیگر می روند. در این جا نباید اشتباهی صورت بگیرد، گیاه را می شود براساس اصول جا به جا کرد اما قطع آن مرگش را به دنبال خواهد داشت. ،
به همین جهت امروز اخلاق، جای فرهنگ را گرفته. اصول و امور اخلاقی باید ها هستند. اموری هستند که صرف نظر از این که به ما مرتبطند، از کجا آمده اند و ما آن را دوست داریم یا نداریم، مصلحت و منفعت ما هست یا نیست، باید رعایت شود.
این امور و اصول اخلاقی در پنج اصل خلاصه می شود: عدالت و انصاف، واقعیت و حقیقت، محبت و عشق، آزادی و آزادگی، حرمت و حیثیت.
این امور هرگز مورد معامله و مصالحه قرار نمی گیرند ونمی شود آن ها را نادیده گرفت، بلکه ما به عزیزانمان می آموزیم که به سمت این ارزش های مطلق اخلاقی حرکت کند. همیشه راست بگویند،عادل باشند، مهربان باشند، آزاد و آزاده باشند و حیثیت و حقوق و سهم و حرمت دیگران را با تمام وجود حفظ و رعایت کنند.
این اموری است که جای آن زمینه های فرهنگی را گرفته است. انسان امروز کوشش می کند که به آگاهی برسد. در گذشته ها ما نه تنها به جهل و نادانی خود، خوش بودیم بلکه آگاهی را موجب ناراحتی و نگرانی می دانستیم. بیش تر ما کوشش می کردیم که نبینیم و نشنویم و با تجربیات تازه و مردم جدید، و محیط های تازه آشنا نشویم و حال آن که میل به دانستن که از کودکی با هیجانی باور نکردنی خودش را نشان می دهد و کنجکاوی یک کودکی تازه به راه افتاده با هزاران سوال هر روزه ی خود پدر و مادر را در تنگنا قرار می دهد، نشان می دهد که لذت و شوق و هیجانی برتر و بالاتر از آگاهی نیست. این آگاهی با خودش باید خدا آگاهی و قبل از آن خودآگاهی را داشته باشد. انسانی دردنیای امروز انسان است که نه تنها آگاه است بلکه به آگاهی خودش هم آگاهی دارد، به نادانی خودش آگاهی دارد.
اما برتر از این آگاهی و خودآگاهی مسئله ی خداآگاهی است . آگاهی از همه ی خوبی ها، زیبایی ها همه ی آن چه که به عنوان حقیقت در جهان وجود دارد. انسان سالم به جای اینکه فقط به دنبال فرهنگ باشد به دنبال آگاهی، خودآگاهی و خداآگاهی است. این مفهوم از خدا و خدا آگاهی مسئله ی اصلی و اساسی زندگی ماست بنابراین به جای پیروی محض و فقط تعقیب آن چه که نامش فرهنگ است باید به خود آگاهی و خدا آگاهی بعد از آگاهی دست یابیم و برتر و بالاتر از آن اصول اخلاقی و انسانی را جایگزین فرهنگ و راه روش گذشته نماییم .
رویش طلایی کوچولوها