زیرا با وجود پاسخ گویی مثبت به همه ی درخواست های او هم چنان تردید او درباره ی عشق و محبت شما ، سرجای خودش باقی خواهد ماند،مگر این که از طریق گفتار و رفتاری و به نوعی آرام کردن و مطمئن کردن او به زبان کودکی او را از احساس خوبی که راجع به او دارید مطمئن کنید.
زیرا او در دنیای ذهنی و فکری خودش ،خودش را آن چنان بد و به مقدار زیادی آزاردهنده و اذیت کننده برای شما می بیند که بعضی از اوقات فکرهای عجیب و غریبی به سرش می زند.
وقتی که به مهمانی وارد می شود یا به افراد تازه ای برخورد می کند ،مایل هست که آن ها او را نبینند. به همین جهت است به نوعی پنهان می شود،بعضی از اوقات چشمش را به چشم آن ها یا حتی به قسمت های بالای بدن آن ها نمی اندازد،برخی از اوقات چشمش را می بندد و با دستش به نوعی چشم خودش را می پوشاند.
از این طریق مایل هست که او را نبینند ، در حقیقت به نوعی خودش را عریان اما عریان بد می بیند و مایل هست که به نوعی دیده نشود و پنهان باقی بماند. معلوم هست که در چنین شرایطی سخت به خودش و با خودش مشغول است. دنیای ذهنی و فعالیت های درونی او به او اجازه ی ارتباط را نمی دهد و به او فرصت این را نمی دهد که اوضاع و محیط اطراف خودش را به درستی ارزیابی کند.
به همین جهت است که این بچه ها با وجود همه ی آموزش هایی که به او داده اید و درخواست هایی که کرده اید سلام کردن را فراموش می کند ،زیرا در دنیای ذهنی خود به هیچ گونه ارزیابی بیرونی دست نمی زند و متوجه اهمیت موضوعی که شما از او خواسته اید نمی شود و معلوم هست که بعد از بیان و طرح آن ،احساس بد و بدتری از گذشته پیدا می کند ، باز به همین دلیل هست که در این گونه موارد بهتر است که من و شما از بازگو کردن آن چه که اتفاق افتاده یا سرزنش او در همان جا حتمن خودداری کنیم و الا راه را برای احساس بد و بدتر او متأسفانه هموار کردیم.
در این دوران هست که تخیل بد و منفی او را یک آن رها نمی کند و در نتیجه برخی از اوقات تمایلی به گوشه گیری دارد،او بهانه گیر هست و موضوعاتی را پیدا می کند که به نوعی صاحب حق و شما را مقصر و گناه کار بداند،حالت طلب کار و ناراضی او به صورتی آشکار خودش را نشان می دهد و غالب اوقات می تواند در حالی که اتفاقی نیفتاده هم چنان نق بزند و غرغر کند که در بسیاری از موارد بی اعتنایی کاملن می تواند او را کمک کند.
به هر حال دوران سه و نیم سالگی دوران بحرانی کودک هست که او را وارد مسیر بد و منفی زندگیش می کند. اما خوش بختانه نزدیک به چهارسالگی دو مرتبه حال خوب گذشته را پیدا می کند. گرچه هم چنان تخیل او در کار است،اما از آن جا که کمی موجود واقع بین تر شده و از حس خودش برای اندازه گیری محیط اطرافش استفاده می کند،تخیل او مانند دوران دو یا سه سالگی آن چنان پر از توهمات عجیب و غریب نیست بلکه به نوعی به واقعیت مرتبط است.
این جاست که مایل هست نقش هایی را انتخاب کند،نقش پدر را،نقش مادر را به عنوان یک دوست مانند پست چی ،یا احتمالن مأمور و فروشنده ی مغازه خودش را درآورد و در نتیجه گرچه در خرید و فروش اشیاء هم چنان تخیل وجود دارد و گرچه اصولن کل این ماجرا یک بازی ذهنی بیش تر نیست ولی ارتباط آن را کاملا من و شما به واقعیت می توانیم ببینیم .
این جاست که دنبال الگو و مدل می گردد و احتمالن کسانی با لباس های جالب و جاذب مانند پلیس یا مامور آتش نشانی توجه او را جلب می کنند و یا احتمالن اتومبیلی را که مایل است داشته باشد،اتومبیل پلیس یا آتش نشانی است که به هر حال از اهمیتی برخوردار است و او در کوچه و خیابان دیده که توجه مردم را به نوعی جلب می کنند و یا صدا و یا چراغ های آن یا آژیرش برای چنین کودکی جالب و جاذب هست.
فرصتی پیدا می کند که مهارت های خودش را افزایش بدهد و معلوم هست که در این زمینه مانند سه سالگی هم چنان آغاز گر و خلاق هست. با وسایل بسیار کمی بازی های پیچیده ای را درست می کند. شما فقط کافیست چند کاغذ باطله به این بچه های چهارساله بدهید،او را به صورتی مانند یک توپ درمی آورند، بازی را مشخص می کنند، این را در این جا می گذارند وقتی که این جا گذاشته شد تو باید آن جا بروی،یک کس دیگر باید از این جا برگردد.
تو نمی توانی حرف بزنی ، آن جا باید چشمت بسته باشد و شما یک باره می بینید یک داستان و معمای عجیب و غریبی را به وجود آورده اند که ساعت ها می توانند با آن سرگرم باشند. زیرا آن زمانی که خلاقیت و ابتکار خودشان را در کار ها به نوعی به میان می آورند ، ظرفیت این را پیدا می کنند که تخیل را در حالی که هم چنان پا در واقعیت دارد به نوعی پرواز جدید بدهند .
معلوم هست که در چنین شرایطی هم چنان به پدر و مادر نزدیک و مرتبطند ولی از مرحله ی اعتیاد بیرون می آیند و وارد مرحله ی عادت می شوند . یعنی حالا ترجیح می دهند و دوست دارند که با پدر و مادر باشند ، اما مانند گذشته سخت نیازمند آن ها نیستند و در نتیجه آمادگی این را پیدا می کنند که به منزل دوستانشان بروند و یا اگر دوستانشان به خانه ی آن ها آمدند برای مدتی کاملا پدر و مادر را می توانند رها کنند.
ترجیح بچه ها در چهارسالگی به بودن با هم بازی هایشان است. ارتباطشان را بزرگ سالان کم می کنند،مگر آن زمان که نیازی دارند یا مورد مهر و محبت بسیار بزرگ سالان قرار می گیرند. در غیر این صورت در انتخاب میان بزرگ سالان و کودکان هم سن و سالشان حتمن کودک هم سن و سال را انتخاب می کنند. دورانی است که مخصوصن نوعی مقایسه و مسابقه و رقابت آغاز می شود و این جاست که نقش پدر و مادر بسیار مهم و اساسی است.
یعنی اولن باید به آن ها کمک کرد که این مقایسه را فقط به جهت داشتن علائم راهنما مورد استفاده قرار بدهند و اگر احتمالن مسابقه ای در می گیرد؛ برد و باخت آن اهمیت ندارد،بلکه کار انجام شده است که مهم است و به آن ها اجازه ندهند که در حالی که توانایی انجام کاری را ندارند به رقابت با دیگرانی بپردازند که یا احتمالن شکست خورده و بدبخت خودشان را ببینند و یا احتمالن به نوعی احساس برتری و غرور کنند .
رویش طلایی کوچولوها