تولد اجتماعی کودک صورت گرفته و می دانیم که تولد سلولی نه ماه قبل از آمدنشان به این جهان است. تولد زیستی در وقت تولد هست. تولد یک سالگی آن ها را تولد روانی می دانیم اما پنج سالگی تولد اجتماعی است .
به این معنا که کودک توان این را پیدا می کند که خودش را جای دیگران بگذارد، حس و احساس و نظر دیگران را درک کند ، حالات آن ها و نیازهای ان ها را تشخیص بدهد و بنابراین در ارتباطش با دیگران از نوعی اصول اخلاقی و انسانی در دوران کودکی بهره مند بشود و آن را به نوعی در عمل مورد استفاده قرار بدهد. این خود را جای دیگران گذاشتن سبب می شود که برخی از اوقات نگرانی او درباره ی دیگران بیش از حد مسائل و مشکلاتی باشد که آن ها دارند و غالب اوقات غصه ی او می تواند قصه ی زندگی دیگران باشد،به همین جهت است که در این گونه موارد باید او را کمک کرد و باید آموخت که احتمالن کاری را که می تواند باید انجام دهد ،اما برای آن چه که از عهده ی او ساخته نیست باید خودش را آرام کند و آن را بپذیرد ،در عین حال به این نکته توجه داشته باشد که دیگری و یا دیگران علاوه بر این که مسئولیت خودشان را دارند ،دوستان و عزیزانی دارند که به آن ها کمک می کنند.
آن چه که اهمیت دارد این هست که کاملن در این دوران فرزند من و شما آماده ی هم کاری و یاری و کمک و مهربانی است . به گونه ای که غالب اوقات می تواند از حق و سهم خودش بگذرد. حق خودش و دیگران را تشخیص می دهد، سهم خودش و دیگران را متوجه است،نوبت را رعایت می کند و رعایت حال دیگران برای او صفتی بسیار برجسته و باارزش است. حتی تا آن جا پیش می رود که نظر دیگران را به نظر خودش تشخیص می دهد و معمولن اگر فرصتی به او داده شود، رای اکثریت را به عنوان نظر درست می فهمد و می پذیرد و بر مبنای آن عمل می کند،گرچه خودش احتمالا نظر دیگری داشته.
رعایت قوانین را با انعطاف و توانایی سازگاری انجام می دهد که او را از مرحله ی خشک و سخت گیر بودنی که در سنین بعدی ممکن است پیدا شود دور نگه می دارد و ضمنن در انتخاب کلمات و جملات نهایت کوشش را می کند. زبان شیرین و کلامی مهربان و خوب دارد ،مبادی آداب هست،آداب و ادب اجتماعی را رعایت می کند،برخوردش با بزرگ سالان به گونه ای است که معمولا از او انتظار می رود یا احتمالن فرزند خوب باید او را رعایت کند. در جهت طرح مسائل و حل مشکلات خودش می رود. آن را می تواند به راحتی مطرح کند و از آن جایی که خوش حال و شاد هست آن را با خشم و اخم به نوعی در میان نمی گذارد و به دنبال راه حل هست و به خاطر خوش بین و امیدوار بودنش هست که غالب اوقات می تواند به نوعی با دیگران کنار بیاید.
همیشه می خواهد کاری انجام دهد، کمکی بکند،راه نمای کسی باشد. در این گونه موارد مخصوصن با پدربزرگ و مادربزرگ و عزیزان دیگر رابطه ای بسیار خوب دارد. وقتی که به مهمانی یا سراغ آن ها می آید،مدتی وقت را با آن ها صرف می کند،گرچه ممکن است گوشه ی چشمی به بازی بچه های دیگر داشته باشد
. میل بسیار به آموختن دارد و بنابراین کوشش می کند که در زمینه های مختلف بیاموزد. برای انجام کارها اجازه می گیرد و منتظر فرصتی می شود تا آن اجازه را مطرح کند. به والدین خودش بسیار نزدیک است و به نوعی به دنبال مادر و ستایشگر مادر است،مخصوصن وقتی که دختر باشد و کار همانند سازی را با او انجام داده باشد،حضور و وجود مادر را به عنوان بزرگ ترین نعمت جهان می داند.
با دیگران خوش حال و راحت است ولی در حالی که با دیگران است به یاد پدر و مادر است ، در حالی که ممکن است به آن ها تلفن کند و یا انتظار تلفنی را داشته باشد. در حالی که بچه های سه –چهارساله احتمالن در وقت بازی با دیگران فراموش می کنند که اصلن پدر و مادری داشته اند و اگر از آن ها بخواهید که پای تلفن بیایند و با پدر و مادر صحبت کنند احتمالن تمایل و علاقه ای جز در موارد استثنائی نخواهد داشت،
در حالی که فرزند پنج ساله ی من و شما مایل هست که گزارش بدهد ، از حال خودش شما را باخبر کند و از حال خوب شما هم مطلع شده و خوش حال می شود . از خودش خوشش می آید ، احساس خوبی راجب خودش دارد. ایامی را به آشکار و پنهان جلوی آینه می گذراند. بعضی از اوقات لباس های مختلف را امتحان می کند،ای بسا لباس پدر و مادر را به نوعی برتن می کند و مایل هست که مانند آن هاباشد
. به آرایش خودش و لباس خودش اهمیت می دهد. انتخاب رنگ و لباس برایش اهمیت دارد، نظر دیگران را جست و جو می کند،در وقت ورود به مهمانی منتظر می شود که از تصمیم خودش و از درست و خوب بودن آن به نوعی باخبر بشود.
اشتیاقی که در جهت آموختن این کارها دارد ، فقط از آن این دوران هست و قبل از آن نه مفید است و نه علاقه مند ولی هم اکنون مایل هست که طریقه ی به کار گرفتن درست قاشق یا چنگال و کارد را بیاموزد. چگونه باید از ظرفی که مشترک هست غذای خودش را بردارد،آیا باید حرکت کند آیا باید درخواست کند و آن را به چه صورتی باید انجام دهد و مخصوصا منتظر فرصت مناسب باشد ،زیرا مفهوم زمان را متوجه میشود.
. مسئولیت را در زندگی به مقدار زیادی می پذیرد و مایل هست که برای دیگران کاری انجام دهد،این جاست که برخی از اوقات می شود از آن ها خواست که به نوعی فقط از دور مواظب و مراقبت چیزها یا حتی بچه های کوچک باشند ، بدون آن که مسئولیت یا احتمالن وظیفه ای را از آن ها خواست.
کودک پنج ساله استعداد خودش را در جهت رهبری که بعدن می تواند نقشی از نظر ارتباطات اجتماعیش داشته را فراهم می کند. معلوم است که در این زمینه عامل اصلی رهبری به میزان هوش او بستگی دارد که اگر پسر و دختر باهوشی باشد توان این رهبری را دارد .
توانایی های کلامی او و چگونگی ارتباط و سخن گفتنش و میزان لغاتی که احتمالن باید از دو هزار و پانصد گذشته باشد به او کمک می کند که بتواند این نقش را به خوبی ایفا کند.. خلاقیتی که برخی از اوقات می تواند از خودش نشان دهد و راه حل ها را ارائه بدهد. شجاعتی که در جهت انتخاب و یا داوطلب شدن درباره ی موارد مشکل و یا مبهم دارد . تحمل نظر مخالف را و مخصوصن قبول اشتباه و شکست می تواند به او فرصت بدهد که رهبری برجسته بشود. بدون تردید توانایی او در ارزیابی واقعیت و به نوعی قضاوت درست در این زمینه و تصمیم گیری مبتنی بر آن نقش بسیار دارد و به هر حال کودکی که در محیط خانوادگی مناسبی بوده ،در خانواده ای که مشورت اساس کار بوده،خواهران و برادرانی داشته که چه کوچک تر و چه بزرگ تر از آن ها آموخته و می تواند خودش را در جایگاه و پایگاه دیگران قرار دهد ،همه و همه به او کمک می کند تا بتواند با بیان احساسش و نظرش و نه کنترل و احتمالن فرو خوردن خشمش ، ارتباط لازم را با دیگران برقرار کند. بنابراین سن پنج سالگی به برخی از بچه ها فرصت این را می دهد که نقشی در جهت رهبری را در زندگی اجتماعی خودشان تجربه کنند و از آن به بعد به عنوان کسی که در عین حال که پیروان خوبی هستند، رهبران برجسته ای می شوند را در خودش تقویت کند.
رویش طلایی کوچولوها