توی خانه پاپی هیچ وقت راست نمیگفت.
پاپی میگفت: «من این کار را نکردهام!»
توی مدسه هم گاهی پاپی راستش را نمیگفت.
روز دوشنبه، زنگ تفریح، او یکی از شیشههای مدرسه را شکست.
پاپی گفت:"من این کار را نکردهام!"
او گفت که"جویی"شیشه را شکسته.
خانم ناظم از دست جویی عصبانی شد. او گفت که جویی بقیهی زنگ تفریح را باید توی کلاس بماند. جویی خیلی عصبانی شد که پاپی راستش را نمیگفت.
بعد، پاپی روی نقاشی "مگ" آب ریخت. مگ ناراحت شد. پاپی گفت که لوسی این کار را کرد. لوسی خیلی ناراحت شد که پاپی راستش را نمیگفت.
بعد، توی دستشویی، لوسی یادش رفت شیر آب را ببندد و آب روی زمین ریخت و همه جا را خیس کرد.
لوسی گفت که پاپی این کار را کرده و خانم ناظم گفت که پاپی خیلی بیتوجه است.
پاپی خیلی عصبانی شد که لوسی راستش را نمیگفت. لوسی گفت:"حالا میفهمی که وقتی دروغ میگویی ما چه احساسی داریم!"
از "کتاب من این کار را نکردم!"