مامان موموشی از او میخواد که آماده بشه تا با هم به انباری بروند. موموشی به سختی لباسهایش را میپوشد،اما.....
موموشی جان!
بله مامان؟
باهم دیگه دوتایی میخوایم بریم یه جایی
طناب و توپچ.... تاتاپ تاپ ....بازی کنیم تو آفتاب
بازی چه خوبه،آخ جون
منم میام مامان جون
منتظرم موموش جان زود بیا پیش مامان
فوری میرم زود میام از همه زودتر اینجام.
اوه پسر....
کو شلوار و بلوزم!میخوام لباس بپوشم.
کفش و جوراب و پیرهن از چی شروع کنم من؟
اول باید شورت بپوشم من یه موموش باهوشم
این کشه و این جای پا میپوشمش از این بالا
دیرم شده.... عجله دارم..... مونده جوراب و شلوارم
یه لنگه و دولنگه،جوراب من قشنگه
این یکی لنگه خل شده دراز و نرم و شل شده.
این یکی لج کرده باهام...دلش نمیخواد بره پام.
موشم چه شکلیه پاهای من! من یه موشم یا پنگوئن؟
پاهام میرن تو شلوار،یه شلوار دکمه دار.
دکه رو زود میبندم ذوق میکنم میخندم......آخیش آخیش پوشیدمش!
تو حاضری موموشی جان؟
همین الان میام مامان
با دقت و یواش یواش دست میکنم تو آستیناش. آستین کوتاهه پیرهنم دوخته شده قد تنم
من دیگه حاضر هستم
آمادهای ماوموشی جان؟
بله مامان..بله مامان!
پس چرا طولش میدی...چرا لباس پوشیدی؟!
هااااااااااان!!!!!!!!
این پوست و مو مثل لباس،همیشه روی تن ماس.
طفلکی بچه جان من چه سادهس،نمیدونه لباس اون همین جوری آمادهس