زندگینامه ماریا مونتسوری
دکتر
ماریا مونتسوری بنیانگذار روش آموزشی مونتسوری است. او در سال 1907 اولین
کلاس خود را با نام "Casa dei Bambin" یا خانه کودک شروع کرد. روش آموزشی مونتسوری براهمیت احترام به کودکان تاکید دارد –"به من کمک کن تا به خودم کمک کنم". روش آموزش مونتسوری در سال 2007 صدمین سال تولدش را جشن گرفت.
دکتر
ماریا مونتسوری در 31 آگوست سال 1870 در آناکونای ایتالیا متولد شد. مادر
او شخص منضبط و قانونمندی بود. دوران کودکی او نقش مهمی در شغل آینده اش
داشت. او در همان زمان به افراد فقیر دلبستگی داشت و روزانه برای آنها
مقداری کار بافندگی انجام می داد. یک روز در خانه اتفاقی افتاد، پدر و
مادرش با هم بحث مفصلی کردند. در این هنگام او صندلی را به وسط آنها کشید و
روی آن ایستاد و دستانش را به حالت کاملا کشیده به سمت هر دوی آنها گرفت.
این اتفاق آغازی برای تلاشهای آشتی گرایانه بین کودکان و بزرگسالان بود. در
دوران کودکی او به طور اتفاقی راجع به معلمی شنید که درباره چشمانش حرفی
زده بود، به این دلیل او به عنوان اعتراض هرگز به آن معلم نگاه نکرد. در
اینجاست که اصول کار مونتسوری می گوید رو در روی کودکان درباره آنها صحبت
نکنید و حتی برای کوچکترین بچه ها هم ارزش قائل شوید.
زمانیکه
12 ساله بود خانواده ی او به شهر رم نقل مکان کردند تا او فرصتهای آموزشی
بهتری برای یادگیری داشته باشد. والدینش به او پیشنهاد کردند که مانند
بسیاری از زنان آن زمان شغل معلمی را برگزیند که او قبول نکرد و به دلیل
علاقه ای که به ریاضیات داشت به دنبال شغل مهندسی رفت. برای تحصیل در این
رشته او مجبور بود به مدارس پسرانه برود. بعدها ماریا مونتسوری تصمیم گرفت
رشته تحصیلی خود را تغییر داده و در رشته پزشکی ادامه تحصیل دهد. در زمان
او تا بحال زنی رشته پزشکی نخوانده بود و او اولین نفر بود اما انجمن آموزش
او را نپذیرفت. سرانجام تلاشهایش به نتیجه رسید و پیروز شد. در ایتالیا او اولین زن دانشجوی رشته پزشکی بود. او با گرفتن بورسیه تحصیلی موفق شد هزینه های تحصیل خود را پرداخته و تحصیلاتش را به پایان برساند.
تصمیم
ماریا مونتسوری برای پزشک شدن پس از دو رویداد قطعی شد. اول اینکه زمانیکه
او سخنرانی داشت اکثر همکلاسیهایش به علت بدی هوا در سخنرانی شرکت نکردند و
استادش به خاطر او عمیقا تحت تاثیر قرار گرفت و از ماریا خواست که فقط
برای او سخنرانی کند. رویداد دیگر این بود که او مجبور بود شب هنگام و در
حالیکه تنها بود ساعات زیادی را به کالبد شکافی بپردازد. در زمان او به یک
زن اجازه کالبد شکافی اجساد را در حضور مردان نمی دادند.
زمانیکه
او کاری را که از زنان هم دوره او انتظار می رفت انجام نداد پدرش از شغل
او ابراز نارضایتی کرد. با این وجود این موضوع با سخنرانی فصیح ماریا
مونتسوری به عنوان یک فارغ التحصیل جدید به پایان رسید. پدرش در این
سخنرانی حضور داشت و صحبتهای تهنیت آمیز بسیاری درباره داشتن چنین دختر فوق
العاده ای به زبان آورد.
در سال 1896 ماریا مونتسوری اولین
پزشک زن در ایتالیا بود. او در همان سال در کنفرانس برابری حقوق زن و مرد
از زنان ایتالیا نام برد و درباره علت کار کردن زنها صحبت کرد. در سمینار
مشابهی او درباره کار کودکان صحبت کرد. این مطلب نشانه ای از درک عمیق او
از کودکان بود.
دکتر ماریا مونتسوری پس از اتمام تحصیلات
در یک کلینیک روانپزشکی که مخصوص کودکان معلول ذهنی بود مشغول به کار شد.
این کودکان در یک اتاق خالی نگه داشته می شدند. او مشاهده کرد که این
کودکان پس از اتمام غذایشان باقیمانده غذا را روی کف اتاق پرت کرده و با آن
بازی می کردند. به هر حال هوشیاری و دلسوزی مونتسوری موجب شد تا او راه
حلی برای کمک به این کودکان پیدا کند. او مشاهده کرد که این کودکان هیچ
اسباب بازی ندارند که بتوانند با آن بازی کنند. سپس تصمیم گرفت که می تواند
برای آنها بیش از یک پزشک باشد.
نظریه دکتر ماریا مونتسوری
سپس
دکتر ماریا مونتسوری به مطالعات جین ایتارد و ادوارد سژیون پی برد. آنها
دو پزشک فرانسوی بودند که معتقد به آموزش کودکان بزهکار بودند. ماریا
مونتسوری به این نتیجه رسید که دارو راه حلی برای عقب افتادگی و کند ذهنی
نیست بلکه به جای آن باید از آموزش استفاده کرد. سرانجام او طی سالهای
1901-1899 سرپرست یک کلینیک (مدرسه ای برای کودکان عقب مانده) شد.
مونتسوری
بدون خستگی کودکان را مشاهده و نتایج را تجزیه و تحلیل می کرد و لوازم
جدیدی را برای آنها فراهم می کرد. او بیشتر دانش خود درباره کودکان را طی
این 2 سال کسب کرد که در آن از نزدیک به مشاهده کودکان می پرداخت.
کار
مونتسوری با این کودکان به قدری موفقیت آمیز بود که سرانجام آن بچه ها
توانستند در یک امتحان عمومی که از بجه های عادی گرفته می شد موفق شوند. او
در این فکر بود که "چطور این کودکان عادی در مدارس معمولی می توانستند با
دانش آموزان بیمار او از لحظ هوشی برابر باشند."
او در سال 1901
کارش را در کلینیک رها کرد و به مطالعه آموزش فلسفی و آسیب شناسی آموزشی
پرداخت. همچنین در سال 1904 او یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه رم بود و در
این زمان به مطالعاتش درباره آثار ایتارد و سژیون ادامه داد. او در یک
سخنرانی درباره مدارسی که دو ویژگی اصلی داشتند صحبت کرد.
یک ویژگی این بود که معلمان به جای قضاوت کردن باید به دانش آموزان کمک کنند.
او اعتقاد داشت که معلم در کلاس باید کودکان را هدایت کرده، آنها را
راهنمایی کند و همچنین او باید کمک کند تا آنها مطالب را با نگرشی مهرآمیز و
حسی از پذیرفته شدن بیاموزند.
دومین ویژگی این بود که او اعتقاد داشت کار ذهنی واقعی خسته کننده نیست بلکه تغذیه ای برای روح است.
مونتسوری
به "راز دوران کودکی" معتقد بود: اینکه همه کودکان با استعدادهای بالقوه
ای متولد می شوند و بزرگترها باید به شکوفایی این استعدادها کمک کنند.
بزرگسالان باید محیطی برای تحریک کودکان و برآورده کردن نیازهای آنها فراهم
کنند.
در سال 1906 یک پروژه خانه سازی در منطقه
فقیرنشینی در شهر سن لورنزو آغاز شد. از آنجا که مونتسوری تمایل داشت با
کودکان عادی کار کند، کار مراقبت از بچه های کوچک این منطقه به او سپرده
شد. والدین در آنجا قادر به مراقبت از بچه های کوچکشان نبودند زیرا مجبور
بودند تمام طول روز را کار کنند.
اتاقی برای مراقبت از این
کودکان در اختیار مونتسوری قرار داده بودند. او این اتاق را به میز، صندلی،
مبل و لوازم کوچکی مجهز کرد که شبیه به وسایلی بود که او برای کار با
کودکان عقب مانده استفاده می کرد. به او دستیاری داده بودند که هیچگونه
تجربه ی آموزشی نداشت و زمانیکه روش مونتسوری را که روشی جدید بود و نیاز
به هیچ پیش زمینه آموزشی نداشت امتحان کرد آن را تحسین نمود. او محدودیتی
برای دستیارش قائل نبود بلکه فقط به او نشان می داد که چگونه می تواند مواد
آموزشی را به کودکان ارائه دهد. این برنامه در ژانویه سال 1906 آغاز شد.
ماریا
مونتسوری در این اتاق به مشاهده کودکان پرداخت و اصول مربوط به روش خود را
سازماندهی کرد. او کودکی را مشاهده کرد که توجه اش به استوانه های چوبی
مدرجی جلب شده بود که با تمرکزی که او داشت هر تلاشی برای پرت کردن حواس او
بی فایده بود. زمانیکه بازی او تمام شد احساس خوشحالی و آرامش خاصی کرد. توانایی کودک برای تمرکز عمیق خارق العاده بود. او همچنین نیازهای کودک را برای تکرار مشاهده می کرد. سپس تصمیم گرفت به کودکان آزادی بیشتری بدهد تا بتوانند کارهایشان را انجام دهند.
همچنین ماریا مونتسوری مشاهده کرد که کودکان نسبت به برقراری نظم حس خوبی دارند.
این بچه ها اشیا را به جایی که مخصوص آنها بود برمی گرداندند. مونتسوری به
این حس آنها احترام می گذاشت و به آنها اجازه می داد که وسایل را در یک
قفسه بدون قفل قرار دهند تا یک قفسه قفل دار. این کار مسیر را برای دادن حق
انتخاب به کودک هموار می کرد تا کارهایش را خودش برگزیند. زمانیکه
مونتسوری درسی در رابطه با تمیزکردن بینی به آنها می داد بچه ها بسیار
خوشحال شدند. کودکان همیشه به خاطر تمیز نگه داشتن بینی خودشان شدیدا سرزنش
می شوند ولی هیچ کسی به آرامی این کار را به آنها یاد نمی دهد. این کار به
او فهماند که حتی بچه های کوچک هم دوست دارند به آنها احترام گذاشته شود. مونتسوری همیشه بر این احترام حتی در مورد بچه های کوچک تاکید می کند.
در
ژانویه سال 1907 بعد از تمام این مشاهدات و بیش از 12 ماه تغییر، این کلاس
می توانست "خانه کودک" نامیده شود- مانند کلاسی که ما امروزه در مدارس
مونتسوری می بینیم. شهرت ماریا مونتسوری، خانه کودکان و روش او به سرعت در
همه جا گسترده شد. بسیاری از بازدیدکنندگان حتی از خارج از کشور برای
مشاهده این کودکان می آمدند. کلاسهای "خانه کودک" توجه معلمانی را جلب کرد
که از کارهایی که کودکان می توانستند انجام دهند مبهوت و متحیر بودند.
در سال 1909 مونتسوری کتابی با عنوان "روش علمی تدریس که برای آموزش کودک و در خانه های کودک بکار می رود" نوشت.
رویش طلایی کوچولوها
*****کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است*****