دکتر هلاکویی- نیازهای کودک خود را بشناسید!(بخش سوم)

دکتر هلاکویی- نیازهای کودک خود را بشناسید!(بخش سوم)
در این مقاله میخوانیم که انسان باید بیش از آن چه که دارد بخواهد،‌ تا بیش از آن بشود که هست. و کودک به خاطر نخواستن مستحق نگاه،‌ سرزنش، تحقیر، انتظار، یا ثبت در پرونده برای روز مبادا نیست...
مورد شماره ی یازده، متوسط بودن است.
   پدر و مادر باید قبول کنند که فرزندشان را فرزندی مانند دیگران بدانند. این تصور که من و خانواده ام موجودات استثنائی و متفاوت هستیم، این که فرزند من موجودی است که تا به حال هیچ پدر و مادری نداشته، چه در خوبی، ‌که با اغراق و غلو در موردش صحبت می کنیم، این که خدا کند هیچ کس فرزندی مانند تو نداشت باشد یا هرگز کسی نداشته و چه آن را به صورت بد و منفی در بیاوریم، این که امیدوارم خودت گرفتار پسر و دختری مانند خودت بشوی تا ببینی و بدانی که برمن چه گذشته، پیامی را می فرستیم که تو یا خانواده ی ما مختلف و متفاوتیم. حال آن که در بسیاری از موارد ما مانند دیگران هستیم و ‌این متوسط بودن و مانند دیگران بودن نه تنها عیب نیست که حسن زندگی است. شاید بتوان گفت خدا هم انسان متوسط را بیش تر دوست داشته، ‌برای این که از آن ها بیش تر خلق کرده است. می دانیم درباره ی موضوع های مهم منحنی نرمال، که نشان دهنده ی توزیع یک صفت در میان مردم است، این پیام را می دهد که بیش تر مردم در وسط و میانه ایستاده اند، ‌به طوری که دو یا سه درصد مردم، بهره هوشی زیر هفتاد، ‌دو تا سه درصد بیش از صد وسی و نود و چهار یا نود و شش درصد مردم در میانه قرار دارند. طبیعت، چنین انتخاب کرده که بیش تر همه را مانند هم داشته باشد. اگر ما بپذیریم که فرزندمان مانند دیگران است و قبول کنیم که او مانند دیگران عمل کند، در بسیاری از موارد راحت و اسوده خواهیم بود. ما از هم متمایز هستیم، اما امتیازی بر هم نداریم. روزی که شما چنین امتیازی را برای فرزندتان قائل شدید، مسائلی را برای او به وجود می آورید، از یک طرف او را از دیگران جدا می کنید و از جانب دیگر او را تنها و بی کس و به گونه ای مختلف و متفاوت از دیگران در می آورید که گرچه برخی از اوقات شاید به او کمک کند اما در بسیاری ازموارد مفید نخواهد بود. والدینی که می کوشند فرزندشان را بهتر یا متأسفانه بهترین بدانند و آن ها را به چنین فرمی در بیاورند،‌ می توانند آسیب شدیدی به فرزندشان بزنند زیرا هرکسی که درگیر رقابت، ‌مقایسه یا مسابقه باشد، دیر یا زود از پا در می آید، ‌حتی اگر به آن چه که می خواهد برسد،‌ ولی اگر به آن چه که می خواهد نرسد، احتمالا آسیب شدید تری خواهید دید. 
شماره ی دوازده، حق انتخاب است.
  این که فرزند ما خودش انتخاب کند. در دنیایی پر از اجبار و تکرار، انسان باید فرصت هایی را پیدا کند که انتخاب و اختیار کند، و با آزادی زندگی کند. به همین جهت ما باید به او فرصت بدهیم آن چه را که می خواهد خودش انتخاب و اختیار کند و گرچه برخی از اوقات کارش آن قدر درست و مناسب نیست، حتی این تجربه می تواند برایش گران تمام شود،‌ اما خوش بختانه حسن این کار این است که این قدر از آن می آموزد و آن چنان می تواند به خودش و توانایی های خودش متکی بشود و اشتباه خودش راتصحیح کند،‌ که در بلندمدت بسیار برای او فایده دارد. روزی که کودک انتخاب می کند پولی را که به او داده اید که از آن اوست به نحوی خرج کند، وبعد متوجه می شود که اشتباه کرده و پولش را هدر داده بهترین تجربه را بدست می آورد، تا این که ما دقیقن به او بگوییم که با پولت چه بخر و چه نخر و چه موقع این کار را بکن. این حق انتخاب و اختیار است که به او اجازه می دهد در زندگی بیندیشد، تصمیم بگیرد، مسئولیت تصمیم و پیامد رفتار خود را قبول کند،‌ جدول ترجیحات داشته باشد،‌ اولویت هایی را در زندگی متوجه بشود. حتی چنین موردی به ما نشان می دهد که چگونه موجودی این چنین کوچک می تواند تصمیماتی برای خود بگیرد و انتخاب کند و از آن شاد باشد. در نتیجه ما باید به فرزندانمان اجازه بدهیم که خودشان انتخاب کنند، و درگیر فعالیت و کاری بشوند که دوست دارند نه این که به فرمان ما عمل کنند تا این که گرفتار خشم و قهر و احساس منفعل و بی اهمیت و بی تأثیر بودن را در زندگی خود تجربه کنند. 

 

شماره ی سیزده آغازگری و خلاقیت است.
   به بیان دیگر، قرار است به کودک فرصت داده شود که برخی از کارها را برای اولین بار انجام بدهد، برخی از رفتار را خودش شروع کند به گونه ای که هیچ کس نکرده و در حقیقت به او فرصت دهیم که هر کاری می کند به آن چیزی اضافه کند. بچه هایی هستند که به اشپزخانه می ایند و مایلند به شما کمک کنند،‌ آن ها را آزاد بگذارید که به نوعی که مایل هستند کارشان را انجام دهند، ‌اگر اشکالی ایجاد شد با مهربانی می تواند آن را با او در میان گذاشت. اگر دیدید که می شود موضوعی را به گونه ی دیگری انجام داد، به آن ها این فرصت را بدهید، تعجب نکنید ما به راه و روالی عادت کردیم،‌ اما بعد از این که به فرزندانمان آزادی عمل می دهیم این امکان و اجازه را حتی به خودمان می دهیم که راه و روش تازه ای را انتخاب کنیم و قابلیت انعطاف بیش تری داشته باشیم. در حقیقت همان گونه که اثر انگشت ما تقریبا بی نظیر است،‌ هر انسانی هم به همه چیز همیشه مقداری اضافه یا کم می کند، هیچ انسانی نیست که مطلبی را بگیرد و دقیقا آن را منتقل کند. ما چنین دستگاه کپی کردنی را نداشته و نداریم. به همین جهت است که اگر فرزندان ما در زندگی بتوانند کاری را خودشان آغاز کنند و از خودشان و وجود و هستی خودشان در آن بگذارند احساس خوبی به آن ها دست می دهد و نوعی ارتباط را با آن چه که انجام داده اند برقرار می کنند و آن خطری که به عنوان بیگانگی می شناسیم برایشان اتفاق نخواهد افتاد .به همین جهت رضایت درونی کودک در این آغازگری و خلاقیت است و به دنبال کشف و درکی در زندگی خواهد بود که به او فرصت می دهد در زندگی بتواند آن گونه که باید و شاید برای مسائل راه حل هایی پیدا کند، ‌با آن چه که خود درست و خوب می داند حرکت کند،‌ آن را به بوته ی آزمایش و تجربه بکشاند و اگر پاسخ مطلوب و مناسب را دید،‌ این کار و راه را ادامه دهد. 

 

شماره ی چهارده، رها نکردن، اصرار کردن و پافشاری کردن است.
برخی اوقات ما تصور می کنیم که فرزندمان که هم اکنون چیزی را می خواهد، یا مایل است کاری را انجام دهد، به محض این که به او گفتیم نه، باید از صحنه خارج شود و آن را بپذیرد. متوجه نیستیم که اگر چنین موجودی را بار آوردیم، در زندگی با اولین نه و مخالفت و با اولین شکست از هر راهی بر می گردد. حتی این فرد احتمالا کار دبستان را هم به پایان نخواهد رساند. اگردر زندگی در مورد چیزی که درست می دانیم با پاسخ مخالف روبه رو شدیم باید به ارزیابی مجددش بپردازیم اما کار را باید تا آخر ادامه داد. قبل از این که از خانه خارج شوید به فرزندتان هشدار بدهید که ده یا بیست دقیقه ی دیگر، ما خواهیم رفت. بنابراین هر بازی دیگری که می کنی آن را تمام کن، اگر به شما گفت که وسط بازی یا کارم هستم و پنج یا ده دقیقه ی دیگر وقت احتیاج دارم، هر کاری، ‌حتی اگر قرار دکتر هم دارید آن را به تأخیر بیندازید تا به فرزندتان این پیام را برسانید که او باید کارش را شروع کند و به آخر برساند. وقتی که از ما می خواهند به خاطر موضوع مهمی به کسی تلفن کنیم، ‌تلفن می کنیم و اگر تلفن مشغول است کار را تمام شده می دانیم. وقتی که می پرسند چه شد می گوییم زنگ زدم تلفنشان مشغول بود. مثل این است که هدف این بود که من ببینم تلفن مشغول هست یا نیست. حال آن که بچه ای که یاد گرفته اصرار و پافشاری و‌ تعقیب کند و آن چیزی را که می خواهد با تداوم و استمرار به دست بیاورد،‌ چند بار تلفن می کند. حتی در سیستم هایی مانند امریکا روی خط تلفن می رود با مسئول صحبت می کند که من کار واجبی دارم به آن ها بگو قطع کنند. اگر دید به نتیجه نمی رسد به سراغ آن فرد می رود و کار را انجام می دهد. کسانی موفقیت هایی در زندگی پیدا کردند که هدف جو و هدف خواه بوده اند و هرگز به این راحتی از وسط راه برنگشته اند. ثروت مندان بزرگ جهان گفت اند که وقتی که ما در زندگی کاری را شروع کرده ایم به آن ادامه دادیم حتی اگر کار بهتری پیدا شد. به همین جهت است که در دنیای امروز مسئله ی استمرار و تداوم اساس موفقیت است. هیچ کس در زندگی به هیچ جا نرسیده، اگر هر روز و هر دفعه مسیری را که باید تعقیب نکرده و ادامه نداده است.

 

(پیشنهاد میکنم قسمت های قبلی این مقاله را مطالعه فرمایید)

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید