دهقانی تبرش را پیدا نمی کرد. به پسر همسایه شک کرد. او را زیر نظر داشت.
رفتار پسرک عینا شبیه رفتار یک تبر دزد بود. حتی چهره اش هم چهره ی یک تبر دزد بود. حرف هایی که می زد چیزی جز حرف های یک تبردزد نبود. تمامی حالت ها و رفتارهایش نشان از یک مرد تبر دزد داشت!
تا آن که به طور اتفاقی هنگام جا به جا کردن دسته ای چوب ، تبرش را پیدا کرد.
روز بعد وقتی پسر همسایه را نگاه می کرد هیچ نشانه ای خاص، در رفتارش و نه در حالتش نمی دید که گواه بر تبردزدی او باشد!
*** در کارگاه تفکر امروز !!
از پیش داوری بپرهیزیم
با شتاب قضاوت نکنیم.