آمادگی قبل از بارداری (1)
در جهان طبیعت مخصوصا در حیوانات دو غریزه سبب می شود نگه داری از بچه شان به راحتی صورت بگیرد: یکی غریزه جنسی است که نر و ماده را به سمت هم می کشاند ، و دوم غریزه مادری است که در بیش تر موجودات سبب می شود مادر و در مواردی هم جنس نر از فرزندش مراقبت کند. اما وقتی که به انسان می رسیم ..
در جهان طبیعت مخصوصا در حیوانات دو غریزه سبب می شود نگه داری از بچه شان به راحتی صورت بگیرد: یکی غریزه جنسی است که نر و ماده را به سمت هم می کشاند ، و دوم غریزه مادری است که در بیش تر موجودات سبب می شود مادر و در مواردی هم جنس نر از فرزندش مراقبت کند. اما وقتی که به انسان می رسیم ، انسان دارای غریزه به مفهوم حیوانی ، یا به عنوان مکانیزمی که خودکار ، ناآگاه ، مسلط ، خادم نوع، و پاسدار نسل و نوع آن موجود هست وجود ندارد . به بیان دیگر انسان دارای کشش هایی هست که زندگی او را به این سمت و آن سو می کشاند ، اما نه به مفهوم غریزه ای که در حیوان دیده می شود . نه غریزه جنسی در انسان هست و نه غریزه مادری . کشش و تمایل جنسی در حالت عادی و طبیعی در میان انسان ها چه زن و چه مرد وجود دارد و همچنین تمایل و محبت و آمادگی از نظر درونی و محیط اجتماعی برای مراقبت از کودک . اما آن چه را که نام غریزه در دنیای حیوانات می شود گذاشت در انسان وجود ندارد . پس بنابراین کودک انسانی با پدر و مادری که دارای غریزه ی پدری و مادری هستند بزرگ نمی شود . از جانب دیگر کودک انسانی زود و شاید بتوان گفت نارس به این دنیا می آید به طوری که وقتی کودک انسانی به این جهان پا می گذارد، شاید یکی از ضعیف ترین ، حقیرترین و محتاج ترین موجودات است، تا جایی که اگر مورد مراقبت خارجی قرار نگیرد مرگ او قطعی است و معلوم است که احتیاج به نوعی از مواظبت و مراقبت دائمی و همیشگی دارد. مادر به تنهایی از عهده ی چنین کاری بر نمی آید . علتش این است که به دلیل احتمال حاملگی بعدی ، و یا شیر دادن فرزند و یا ناتوانی در دادن شیر به فرزندش (که در طول تاریخ یکی از بزرگ ترین عوامل مرگ و میر نوزادان و کودکان بوده) مراقبت از کودک به این سادگی ها صورت نخواهد گرفت و در نتیجه کمک پدر را احتیاج دارد و به خاطر آن است که شاید در محیط اجتماعی شرایط و زمینه هایی پیدا شده که خانواده انسانی برخلاف بقیه ی موجودات فقط با تولید مثل آغاز نشده و یا بعد از حاملگی یا تولد بچه پایان نپذیرد ، بلکه زن و مرد در تمام مدت بزرگ شدن فرزندشان در کنار هم و با هم باشند . از نظر جامعه شناسی انگیزه ی اصلی و اساسی و علت مشخص این که ما با خانواده به صورت بلند مدت روبه رو هستیم ، مواظبت از کودکان بوده است . از جانب دیگر میل جنسی که در بیش تر حیوانات موسمی و فصلی است و فقط برای مدت کوتاهی در سال خودش را نشان می دهد و بعد هم کنار می رود وقتی که به انسان می رسد ، بعد از بلوغ دائمی و همیشگی است . بنابراین از نظر ارتباطات جسمی و جنسی و بدون تردید در مرحله ی اوج و کمالش ، محبت و عشق ، بهانه ی دیگر یا دلیل بهتری برای ماندن و بودن اعضای خانواده با هم را فراهم می کند ،به همین جهت است که شاید بتوان گفت که در هیچ موجود دیگری ، پدر و مادر در تمام مدت بزرگ کردن فرزند در کنار هم نیستند و تنها موجودی که پدر و مادر و یا حتی پدربزرگ و مادربزرگ آن ها به نوعی در تربیت و پرورش و تعلیم نوزادان و کودکان دخالت می کنند در خصوص انسان است .امروزه می دانیم که نوع سالم و کامل خانواده ، خانواده ی هسته ای ، یا خانواده ای است که در آن فقط یک زن و یک مرد حاضرند و شرکت می کنند. این نوع خانواده است که به زن و مرد اجازه می دهد با نزدیک شدن به هم و به گونه ای همکاری و یاری ، شرایط تازه ای را که متناسب با دنیای امروز است فراهم کنند و سالم ترین و بهترین نوع کودک انسانی به وجود بیاید .
برخی مواقع این تصور برای ما پیدا می شود که ما در دوره ای زندگی می کرده ایم که فرهنگ ما غالب بوده است و امروزه با نظام های تازه به دنبال فرهنگ من و فقط من هستیم ، با این چنین توهمی خودمان را درگیر نکنیم ، زیرا در طول تاریخ از آن جا که منی وجود نداشته ، فرهنگ مایی هم وجود نداشته ، فرهنگ آن ها یا دیگران بوده . ما در جوامعی بزرگ شدیم که حتی پرورش و تعلیم و تربیت کودکان و جوانان خوش بختی و سلامت و سعادت آن ها منوط و موکول به موافقت ، به رضایت و به نظری بوده که دیگران درباره ی بچه هایمان داشته تا آن جا که متأسفانه برخی از ما تا آن جا پیش رفته ایم که ترجیح می دهیم بدبخت باشیم اما مردم ما را خوشبخت بدانند تا این که خوش بخت باشیم و مردم ما را بدبخت بدانند . در یک چنین نظامی سخن از این که ما ،در فرهنگ، مهم بودیم بدون تردید واقعیت ندارد. مسأله این است که دیگران بودند که مهم بودند، نظر آن ها ، قضاوت آن ها، حرف آن ها و رفتار آن ها . و در یک چنین شرایطی ما سخن از جامعه و فرهنگ مبتنی بر ما نداشتیم ، آن زمان که من ها به فردیت و هویت خودشان برسند ، آن زمان است که این امید وجود دارد که در آن زمینه
هایی که باید، به سمت فرهنگ و جامعه ای که مبتنی بر ما ، و مبتنی بر همکاری و عشق و محبت و دوستی و صمیمیت است حرکت کنیم.