·
انواع بازی
ها
کودکان روحیات متفاوتی دارند و
با توجه به ویژگی های خود، بازی های مختلفی را تجربه می کنند.
عواملی که در انتخاب نوع بازی
کودکان دخالت دارد عبارتند از:
- تفاوت های فردی
-
میزان سلامتی
- سطح رشد جسمی و حرکتی
- بهره ی هوشی
- جنسیت
- خلاقیت
- فرهنگ خانواده
- موقعیت جغرافیایی
بر همین اساس بازی به انواع گوناگون تقسیم می شود:
از
قدیمی ترین بازی هاست که به ابزار مخصوص نیازمند است و هم به صورت انفرادی و هم به
صورت گروهی انجام می شود؛ برای مصرف انرژی اضافی بدن و نجات یافتن از خستگی و
کسالت بسیار مفید است و رفتارهای نا آرام و پرخاشگری توأم با عصبانیت کودک را کاهش
می دهد.
کودک به تقلید نقش هایی می
پردازد که آن ها را باور کرده است؛ معمولاً بهترین شخصیت ها برای شروع ایفای نقش، والدین
برادران و خواهران و دوستان هستند. کودک از ایفای نقش آنان لذت برده و تجربه کسب
می کند. در دوره ی دبستان بیشتر نقش معلمان را تقلید می کند در حالی که در دوره ی
نوجوانی از تقلید رفتار بزرگسالان دوری می کند و به تقلید رفتار همسالان می پردازد
که این خود آغازی است برای هماهنگی و همسو شدن با گروه های اجتماعی و ایفای نقش
های زندگی.
کودک در تقلید از بزرگترها از
لباس و عینک و وسایل مخصوص آن ها استفاده می کند؛ مانند پسر کوچکی که کت پدر را به
تن کرده و یا دختر بچه ای که کفش پاشنه دار مادر را پوشیده و به زحمت راه می رود.
زمانی که کودک دستیابی به ابزار
و وسایل مورد نیاز خود را غیر ممکن می بیند نیازها و آرزوهای خود را با استفاده از
وسایل نمادی و از طریق بازی بیان می کند؛ برای مثال بر تکه ای از چوب سوار شده این
طرف و آن طرف می رود مانند این که سوار بر اسبی شده و آن را هدایت می کند. این نوع
بازی یکی از بهترین شیوه های بازی درمانی محسوب می شود.
مهمترین
وسیله آموزش کودک، استفاده از وسایل بازی مناسب است، مانند مکعب های چوبی که کودک
با جور کردن و دسته بندی کردن آن ها می تواند با مسائل اساسی اما ساده و آسان
ریاضی آشنا شود. از خانه های کوچک اسباب بازی برای آشنا کردن کودک با واقعیت های
موجود زندگی می توان استفاده کرد بازی های آموزشی موجب تقویت حواس و رشد قوای ذهنی
و اجتماعی کودک می شوند به شرط آن که سعی کنیم کنترل اصلی بازی در اختیار کودک
باشدو
جهت و مسیر آن را تعیین کند.
کودک از طریق به وجود آوردن
چیزی، عقاید و احساساتش را اظهار می کند؛ مانند نقاشی، موسیقی، خمیر بازی، شن بازی
و یا استفاده از لغات که او را قادر می سازد تا در آینده داستان، شعر و نمایشنامه
بنویسد.
این بازی ها هدف مشترکی دارند که
افراد شرکت کننده برای نیل به آن ناگزیرند تلاش ها و فعالیت های خود را با یکدیگر
هماهنگ کنند.
از این رو بازی، عامل مهمی در ایجاد مراوده و ارتباط متقابل میان کودکان
است، چرا که لزوم همکاری برای رسیدن به هدفی واحد موجب اتحاد آنها می شود.
بنابراین
کودکان با انتخاب نوع بازی و تعیین شرایط بازی و مقید کردن خود به اطاعت از اصول و
قوانین بازی، در حقیقت نوع خاصی از زندگی اجتماعی را تجربه می کنند و در سازمان
دادن به این زندگی اجتماعی، این باور را در خود پرورش می دهند که به منظور پذیرش
در گروه بازشناسی از سوی همبازی ها، باید به نوعی دیگر، همبازی ها
را در زندگی خود شرکت دهند.
کودک بدون بازی و به ویژه بازی های گروهی، خودخواه و فاقد
توانایی لازم برای ایجاد ارتباط موفق و سالم با دیگران بار می آید؛ حال آنکه از طریق
بازی، شیوه همکاری و نفوذ در گروه همسالان، جلب توجه دیگران، رعایت حقوق
دیگران، زندگی
گروهی و بسیاری از امور اجتماعی دیگر را یاد می گیرد.
آنچه
مشهود است اینکه این بازی ها نه تنها منجر به رشد کودک چه از نظر جسمانی و روانی
می شود، بلکه بلوغ و پختگی شخصیت را همراه دارند. مثلاً اکثراً بازی های طبیعی توام
با حرکات و تقلاهای سخت است و همین عاملی است که کودک بتواند شیوه های گوناگون
مواجهه با محدودیت های موجود در زندگی آتی خود و عالم هستی و پرش از این محدودیت ها
را تمرین کند.
به دلیل زندگی محدود در آپارتمان
ها، جلوگیری از مزاحمت برای همسایگان، عدم امنیت در خیابان ها و کوچه ها به هنگام
بازی و امثالهم، کودکان شهرنشین نه تنها از انجام بازی های طبیعی محرومند، بلکه
مجال نفس کشیدن، با صدای بلند آواز خواندن و... را هم ندارند.
ورزش های دسته جمعی در
خیابان ها و پر شدن کوچه ها و معابر عمومی توسط کودکان، نوجوانان و حتی جوانان در
روزهای تعطیل یا ساعت بعد از تعطیل شدن مدارس نمونه بارزی از عطش درونی و طبیعی آنان
به چنین فعالیت و اشتغالی است.
متأسفانه آنچه زندگی شهری با خود
به ارمغان آورده است، محدودیت های غیر طبیعی است. محدودیت هائی که منجر به هیچگونه
حرکت فعالانه و طبیعی نمی شود. زندگی شهری به تبع ویژگی هایی خاصی که ما لحظه به
لحظه با آن روبرو هستیم، ناگزیر از استحکام و تثبیت چنین محدودیت هائی است و نتیجه
آن اینست که فرزندان ما امکان بکار انداختن قوای گوناگون هستی خود را ندارند.
اگر
پدران ما با همکلاسی های خود
پیاده فاصله خانه تا مدرسه را طی می کردند و در این اثنا، همدلی، همراهی، همکاری و
.. را تجربه می کردند، فرزندان ما عادت کرده اند که صبح با چشمان خسته از تماشای تلویزیون
و برنامه های شب گذشته و برای صرفه جوئی در وقت با تاکسی، سرویس یا وسیله شخصی
خانواده به مدرسه بروند. یعنی فقط چاردیواری «چاردیواری خانه، اطاق، ماشین، مدرسه،
تلویزیون، رادیو، اسباب بازی و … ».