با ناسازگاری کودکان چه کنم ؟
معمولا دوران سه سالگی یا کمی قبل و بعد از آن دوران خوب و خوشی است و حدود سه سال و نیم فرزند ما تعادل خودش را از دست می دهد و به نوعی ناسازگاری را آغاز می کند.
معلوم هست که در حدود سه سال و نیمه بیش از هر چیزی موضوع عشق و محبتی که شما به او دارید ،برای او اهمیت ویژه ای دارد و به همین جهت است که به راه های مختلف شما را به آزمایش می کشد که یکی از آن ها درخواست به جهت خرید اشیائی برای او هست که باید به گونه ای معتدل و مهربانانه با او برخورد کرد،زیرا با وجود پاسخ گویی مثبت به همه ی درخواست های او هم چنان تردید او درباره ی عشق و محبت شما ، سرجای خودش باقی خواهد ماند،مگر این که از طریق گفتار و رفتاری و به نوعی آرام کردن و مطمئن کردن او به زبان کودکی او ،او را از احساس خوبی که راجع به او دارید مطمئن کنید. زیرا او در دنیای ذهنی و فکری خودش ،خودش را آن چنان بد و به مقدار زیادی آزاردهنده و اذیت کننده برای شما می بیند که بعضی از اوقات فکرهای عجیب و غریبی به سرش می زند.
وقتی که به مهمانی وارد می شود یا به افراد تازه ای برخورد می کند ،مایل هست که آن ها او را نبینند.
به همین جهت است به نوعی پنهان می شود،بعضی از اوقات چشمش را به چشم آن ها یا حتی به قسمت های بالای بدن آن ها نمی اندازد،برخی از اوقات چشمش را می بندد و با دستش به نوعی چشم خودش را می پوشاند. از این طریق مایل هست که او را نبینند ، در حقیقت به نوعی خودش را عریان اما عریان بد می بیند و مایل هست که به نوعی دیده نشود و پنهان باقی بماند. معلوم هست که در چنین شرایطی سخت به خودش و با خودش مشغول است.
دنیای ذهنی و فعالیت های درونی او به او اجازه ی ارتباط را نمی دهد و به او فرصت این را نمی دهد که اوضاع و محیط اطراف خودش را به درستی ارزیابی کند. به همین جهت است که این بچه ها با وجود همه ی آموزش هایی که به او داده اید و درخواست هایی که کرده اید سلام کردن را فراموش می کند ،زیرا در دنیای ذهنی خود به هیچ گونه ارزیابی بیرونی دست نمی زند و متوجه اهمیت موضوعی که شما از او خواسته اید نمی شود و معلوم هست که بعد از بیان و طرح آن ،احساس بد و بدتری از گذشته پیدا می کند ، باز به همین دلیل هست که در این گونه موارد بهتر است که من و شما از بازگو کردن آن چه که اتفاق افتاده یا سرزنش او در همان جا حتمن خودداری کنیم و الا راه را برای احساس بد و بدتر او متأسفانه هموار کردیم.
در این دوران هست که تخیل بد و منفی او را یک آن رها نمی کند و در نتیجه برخی از اوقات تمایلی به گوشه گیری دارد،او بهانه گیر هست و موضوعاتی را پیدا می کند که به نوعی صاحب حق و شما را مقصر و گناه کار بداند،حالت طلب کار و ناراضی او به صورتی آشکار خودش را نشان می دهد و غالب اوقات می تواند در حالی که اتفاقی نیفتاده هم چنان نق بزند و غرغر کند که در بسیاری از موارد بی اعتنایی کاملن می تواند او را کمک کند.
به هر حال دوران سه و نیم سالگی دوران بحرانی کودک هست که او را وارد مسیر بد و منفی زندگیش می کند. اما خوش بختانه نزدیک به چهارسالگی دو مرتبه حال خوب گذشته را پیدا می کند.
گرچه هم چنان تخیل او در کار است،اما از آن جا که کمی موجود واقع بین تر شده و از حس خودش برای اندازه گیری محیط اطرافش استفاده می کند،تخیل او مانند دوران دو یا سه سالگی آن چنان پر از توهمات عجیب و غریب نیست بلکه به نوعی به واقعیت مرتبط است. این جاست که مایل هست نقش هایی را انتخاب کند،نقش پدر را،نقش مادر را به عنوان یک دوست مانند پست چی ،یا احتمالا مأمور و فروشنده ی مغازه خودش را درآورد و در نتیجه گرچه در خرید و فروش اشیاء هم چنان تخیل وجود دارد و گرچه اصولا کل این ماجرا یک بازی ذهنی بیش تر نیست ولی ارتباط آن را کاملن من و شما به واقعیت می توانیم ببینیم .
این جاست که دنبال الگو و مدل می گردد و احتمالا کسانی با لباس های جالب و جاذب مانند پلیس یا مامور آتش نشانی توجه او را جلب می کنند و یا احتمالا اتومبیلی را که مایل است داشته باشد،اتومبیل پلیس یا آتش نشانی است که به هر حال از اهمیتی برخوردار است و او در کوچه و خیابان دیده که توجه مردم را به نوعی جلب می کنند و یا صدا و یا چراغ های آن یا آژیرش برای چنین کودکی جالب و جاذب هست. فرصتی پیدا می کند که مهارت های خودش را افزایش بدهد و معلوم هست که در این زمینه مانند سه سالگی هم چنان آغاز گر و خلاق هست. با وسایل بسیار کمی بازی های پیچیده ای را درست می کند.
شما فقط کافیست چند کاغذ باطله به این بچه های چهارساله بدهید،او را به صورتی مانند یک توپ درمی آورند، بازی را مشخص می کنند، این را در این جا می گذارند وقتی که این جا گذاشته شد تو باید آن جا بروی،یک کس دیگر باید از این جا برگردد. تو نمی توانی حرف بزنی ، آن جا باید چشمت بسته باشد و شما یک باره می بینید یک داستان و معمای عجیب و غریبی را به وجود آورده اند که ساعت ها می توانند با آن سرگرم باشند. زیرا آن زمانی که خلاقیت و ابتکار خودشان را در کار ها به نوعی به میان می آورند ، ظرفیت این را پیدا می کنند که تخیل را در حالی که هم چنان پا در واقعیت دارد به نوعی پرواز جدید بدهند . معلوم هست که در چنین شرایطی هم چنان به پدر و مادر نزدیک و مرتبطند ولی از مرحله ی اعتیاد بیرون می آیند و وارد مرحله ی عادت می شوند . یعنی حالا ترجیح می دهند و دوست دارند که با پدر و مادر باشند ، اما مانند گذشته سخت نیازمند آن ها نیستند و در نتیجه آمادگی این را پیدا می کنند که به منزل دوستانشان بروند و یا آگر دوستانشان به خانه ی آن ها آمدند برای مدتی کاملن پدر و مادر را می توانند رها کنند.
ترجیح بچه ها در چهارسالگی به بودن با هم بازی هایشان است. ارتباطشان را بزرگ سالان کم می کنند،مگر آن زمان که نیازی دارند یا مورد مهر و محبت بسیار بزرگ سالان قرار می گیرند. در غیر این صورت در انتخاب میان بزرگ سالان و کودکان هم سن و سالشان حتمن کودک هم سن و سال را انتخاب می کنند. دورانی است که مخصوصن نوعی مقایسه و مسابقه و رقابت آغاز می شود و این جاست که نقش پدر و مادر بسیار مهم و اساسی است. یعنی اولا باید به آن ها کمک کرد که این مقایسه را فقط به جهت داشتن علائم راهنما مورد استفاده قرار بدهند و اگر احتمالا مسابقه ای در می گیرد؛ برد و باخت آن اهمیت ندارد، بلکه کار انجام شده است که مهم است و به آن ها اجازه ندهند که در حالی که توانایی انجام کاری را ندارند به رقابت با دیگرانی بپردازند که یا احتمالا شکست خورده و بدبخت خودشان را ببینند و یا احتمالا به نوعی احساس برتری و غرور کنند .
این دوران چهارسالگی با این تمایل شدید به نوعی رقابت با دیگران باید کنترل بشود و به همین جهت است که بازی ها باید بدون برد و باخت بلکه فقط به جهت احتمالن قرار گرفتن در این جا یا آن جا باشد. باید با آن ها بازی کرد،وقتی که می بریم اصلن بردن خودمان را مهم نکنیم، باید با آن ها بازی کرد،وقتی که می بازیم کاملن وانمود کنیم که هیچ اتفاقی نیفتاده بلکه تأکید بر این باشد که چه اندازه کوشش کردی، با چه سرعتی دویدی،چقدر عرق کردی، چقدر تشنه شدی ، چقدر راه آمدی. یعنی به محتوای بازی توجه داشت تا به احتمالن جنبه ی رقابتی آن تا بتوانند راحت و آسوده باشند. برد و باخت را باید کاملن نادیده گرفت و کنار گذاشت. در غیراین صورت به دلیل این که به هر حال این جا و آن جا با بچه های هم سن و سالشان می توانند بازنده باشند و به نوعی عقب بیفتند ،ماجرای رقابت به حسادت و حسادت تبدیل شده به نوعی دشمنی و بعدن کینه و جنگ منجر خواهد شد .
به همین جهت است که بسیاری از بچه ها در این جا به این نتیجه می رسند که زندگی جز یک جنگ تمام عیار و بردن از دیگران نیست ،زیرا متوجه می شوند که در حالت عادی و معمولی در نیمی از موارد بازنده اند و کودکی که حتی پنج درصد باختن خودش را قبول ندارد و دوست ندارد، اگر پدر و مادر او را کمک نکنند که باختن را عادی و معمولی تلقی نکند،احتمالن او را به نوعی حسادت و جنگ در طول زندگی رهنمون شده اند.
کودکان در این زمان احتمالن بازی ها را بدون رعایت همه ی قوانین انجام می دهند. اگر با من و شما تخته بازی می کنند بعد از احتمالن ریختن تاس مایل هستند که دو یا سه بار دیگر این کار را بکنند و اگر قرار هست که فقط دو مهره را حرکت بدهند ، پنج مهره را حرکت می دهند. در این گونه موارد آن ها را نباید بسیار مقید کرد،با بازی درست به آن ها نشان داد که درست کار چگونه است اما از بر هم خوردن قواعد و قوانین آن قدر ها نگرانی نداشت ،زیرا در این سن وسال کودک انسانی به نوعی آزادی عمل خودش فکر می کند و آن را بسیار مهم می بیند.
جالب این هست که در این ایام ترکیبی که آرزوی همه ی انسان ها بوده ،یعنی داشتن آزادی و امنیت را انتظار دارد.
زیرا متأسفانه در بیش تر موارد و در طول تاریخ آن زمان که شما آزادی را به دست آوردید غالبا امنیت را از دست داده اید و آن زمان که امنیت را به دست آوردید احتمالا آزادی نداشتید. کودک در این زمان مایل به داشتن هردو هست و ایجاد تعادل و توازنی در این زمینه بسیار اهمیت دارد که مفهوم آزادی را با امنیت همیشه توام و همراه بیبند . به همین دلیل است که در چهار سالگی آمادگی به جهت محدودیت و کنترل پیدا می کند و گفتن این که حد و حریم او و دیگران کجاست غالبا برایش جالب و مورد توجه و احترام خواهد بود. آن زمانی که احتمالا فرمانی را اطاعت نمی کند و مطلبی را که مهم است و از او خواسته اید انجام نمی دهد بهتر است که یک بار دیگر کمی با توضیح و احتمالا توجیه اما محکم حرف را تکرار کنید و سپس کاملن منتظر انجام و اجرای دستورتان باشید. غالب اوقات با بی اعتنایی و نشان دادن که حرف همان است که گفته شده و بیش از دوبار هم نخواهید گفت به او این پیام را می دهید که ارتباط خودش را با شما بشناسد ، واقعیات را و خطر و اخطار را در جهان حس و احساس کند و آماده باشد که در همان بار اول کار درست را بپذیرد و اگر احتمالن به بار دوم رسید مطمئن باشد که باید کار انجام شود و خودش را از این جدال درونی یا بیرونی دور نگه دارد. به هر حال در این گونه موارد فرزند من و شما با آموزش لازم احتمالا می تواند به آرامشی که باید داشته باشد برسد.
اما حدود چهار سال و نیم دوباره کار به مقدار زیادی بر هم می ریزد. موجودی است که برخلاف گذشته آرامش را ندارد، بلکه کمی شلوغ و پرهیاهو است. پرجنب و جوش است و بسیاری از حرکات او اضافی است.
وقتی که با موضوعی مخالف باشد مخالفت خودش را بیش از حد ابراز می کند ، ای بسا برخی از اوقات بدون این که متوجه کسی کارش باشد ،لگدی می پراند،مشتی را ظاهرن رها می کند و یا احتمالا ممکن است اشیائی را به زمین بزند که بعضی از اوقات به عمد یا سهو ممکن است آن ها را بشکند. احتمالا کار بدی را می خواهد بکند به نوعی خودش را برایش آماده می کند و یا هشداری را به شما می دهد و یا احتمالن بعد از انجام کار بد فرار می کند و خودش را از آن مرحله دور می کند. زبانش را در مسیر بد و حرف زشت و ناسزا به حرکت در می آورد. جملات و لغاتی را که در سه یا سه سال و نیم آموخته و یا احتمالن در چهارسالگی از آن استفاده نکرده ، حالا می توانید از زبانش بشونید. حرف های نامربوط یا به زبان خود ما چرت و پرت را فراوان می گوید. موضوع ها را به نوعی به هم مرتبط می کند که واقعا معنایی ندارد ولی هدف خاصی را ترغیب می کند. خنده های برخی از اوقات بسیار نابجا و بی معنی و بعضی از اوقات در مسیر تمسخر و استهزاء دیگران است و مایل است از این طریق حرص دیگران را دربیاورد ،مخصوصن وقتی که از او توصیه ی آرامش می کنید. اهل دعواست و قهر برای او کار بسیار عادی و معمولی است. با بهانه گیری و برخی از اوقات گریه های بی دلیل به نوعی شما را در شرایط بدی قرار می دهد. از بچه های کوچک تر و یا بزرگ تر پیغام می آورد ،به نوعی خبرچینی می کند،گزارش کار بد آن ها را بلافاصله می آورد و انتظار تنبیه شدیدی دارد. حالت لجبازی و یک دندگی او را کاملن می شود دید و در برخی از اوقات کاملن به خود زنی یا احتمالا دگرزنی می پردازد جمع را به نوعی دوست دارد و کوشش می کند که احتمالا اگر آسیبی می بیند ،آسیبی بزند و خودش را ممکن است در جنگ و جدالی ضعیف تر و بازنده ببیند، هم چنان به سمت طرف مقابل هجوم می آورد و گرچه ممکن است آسیب ببیند ،او را و آن کار را فقط به خاطر این که به نوعی به آن ادم آسیب زده باشد ادامه می دهد. معمولن خودش را جدا از دیگران می کند و برخی از اوقات به گوشه ی اتاقش یا احتمالن به گوشه ای از خانه پناه می برد و می دانیم که بسیار پرتوقع و پرانتظار است. یکی بعد از دیگری انتظار و توقعش را ابراز می کند و اگر ان را براورده نکنید هم چنان حسابش را نگه می دارد و در وقت مناسب آن را بازگو می کند. به هر حال چهارو نیم سالگی ایامی است پر از حرکت های بی جا، رفتار نامناسب. که اگر پدر و مادر کمی به او فرصت بدهند و به او آزادی عمل را در حد ممکن بدهند احتمالن آن را با پنج سالگی خودش به پایان می رساند.
***** به خانواده تلگرامی رویش طلایی کوچولوها بپیوندید *****