من مامان سارا جمشیدی هستم.
جذابیت کلاس زبان رویش و محیط اینجا باعث شد که اصلا سارا قبول کنه بیارمش مهد؛ وگرنه کنار منزلمون مهدکودک بود که رفت و آمد هم برامون راحتتر بود؛ ولی چون سارا اینجا رو دوست داشت، چه به خاطر مربیش و چه فضا، اینجا ثبت نامش کردیم.
اون دوستی که رویش رو به ما معرفی کرد گفت که متد اینجا با مهدهای دیگه فرق میکنه؛ از متد نیمکره راست استفاده میکنن؛ من مهدهای دیگه ای که رفته بودم اصلا نه اسمی از نیمکره راست بود نه نیمکره چپ!
چیزی که من خودم شخصا درمورد مهدها میدونستم، صرفا نگهداری از بچه ها بود. برای اینکه مادرای شاغل بتونن فرزندشون رو بذارن اونجا برای نگهداری؛ که بچه ها هم بیشتر زمان رو خواب بودن!! این اطلاعاتی هست که ما داریم. چون من دوتا پسر بزرگتر هم دارم که یکیشون رو که قبلا گذاشته بودم مهد؛ الان خودش برامون توضیح میده جز خوابیدن، کار خاصی براشون انجام نداده بودن. فعالیت هایی که تو طرح رویش با بچه ها انجام می دادن من رو جذب کرد؛ چون ذهنیت من در مورد مهدها، اون چیزی بود که گفتم...
من مامان سارا
جمشیدی هستم.
جذابیت کلاس زبان
رویش و محیط اینجا باعث شد که اصلا سارا قبول کنه بیارمش مهد؛ وگرنه کنار منزلمون مهدکودک
بود که رفت و آمد هم برامون راحتتر بود؛ ولی چون سارا اینجا رو دوست داشت، چه به خاطر
مربیش و چه فضا، اینجا ثبت نامش کردیم.
اون دوستی که رویش
رو به ما معرفی کرد گفت که متد اینجا با مهدهای دیگه فرق میکنه؛ از متد نیمکره راست
استفاده میکنن؛ من مهدهای دیگه ای که رفته بودم اصلا نه اسمی از نیمکره راست بود نه
نیمکره چپ!
چیزی که من خودم
شخصا درمورد مهدها میدونستم، صرفا نگهداری از بچه ها بود. برای اینکه مادرای شاغل بتونن
فرزندشون رو بذارن اونجا برای نگهداری؛ که بچه ها هم بیشتر زمان رو خواب بودن!!
این اطلاعاتی هست
که ما داریم. چون من دوتا پسر بزرگتر هم دارم که یکیشون رو که قبلا گذاشته بودم مهد؛
الان خودش برامون توضیح میده جز خوابیدن، کار خاصی براشون انجام نداده بودن.
فعالیت هایی که
تو طرح رویش با بچه ها انجام می دادن من رو جذب کرد؛ چون ذهنیت من در مورد مهدها، اون
چیزی بود که گفتم...
اصلا فکر نمیکردم
که با بچه ها تو زمینه های مختلف کار کنن؛ هم از لحاظ مهارت بازی، مهارت دست ها و انگشت
هاشون، مهارت حرکتیشون، تخیلشون؛ خلاقیتشون...
خیلی برام جالب
و خاص بود که انقدر همه جانبه بچه رو رشد میدن.
سارا الان از لحاظ
رفتاری خیلی با قبل تفاوت کرده؛ حتی تو رفتارهای ریزش واقعا متفاوت شده...
مثلا قبلا نمیدونست
وسیله شخصی چیه... باید بقیه ازش اجازه بگیرن و به وسایلش دست بزنن یا برشون دارن...
با اینکه ما تو خونه هم خیلی باهاش کار می کردیم، اما بعضی رفتارها رو یاد نمیگرفت؛
ولی الان فامیل یا آشنایی میاد خونمون به وسایلش دست میزنه، سارا میگه این وسایل شخصیه،
شما باید اول اجازه بگیرید بعد دست بزنید.
انگار اینجا مربی
ها و افرادی که تو موسسه هستن خودشون درست رفتار میکنن و بچه ها اونها رو که میبینن
یاد میگیرن.
سارا از نظر روابط
اجتماعیش هم خیلی پیشرفت کرده... چون سارا قبلا زیاد با دیگران ارتباط برقرار نمیکرد.
ولی الان چرا؛ هم از حق خودش دفاع میکنه، هم ارتباط اجتماعیش خیلی خوب شده.
قبلا محصول ریاضیدان
جوان رو تو خونه هم باهاش کار می کردم؛ اصلا شده بود یه بازی، یه سرگرمی؛ همیشه میگفت
مامان کارتا رو میاری با هم بازی کنیم؟ خیلی دوست داشت.
پیشرفت سارا تو
دقتش، خلاقیتش و روابط اجتماعیش برای من بیشتر از همه چیز نمود داشت.
سوپروایزر سارا،
خانم شیرزاد، واقعا برای بچه ها زحمت میکشه.
مربی خودشون هم
جوری رفتار میکنه با بچه ها که اونها دقیقا از رفتارش درس میگیرن؛ از عملکرد مربیشون
کار درست رو میفهمن نه اینکه فقط به زبون بیارن و تذکر بدن.
سارا مربیش رو
خیلی دوست داره. انقدر که روزهایی که فرداش تعطیله و نمیره مهد ناراحت میشه. کلاس زبان
هم که عشقشه. خیلی علاقه داره؛ هم به کلاسش، هم به مربی زبانش؛ و علاقه مند شدن سارا
به مهد هم از طریق کلاس زبان بود.
موضوع دیگه ای
که باعث شد من سارا رو بیارم مهد رویش، حجاب کارکنان اینجا بود. این موضوع برای ما
خیلی مهم بود؛ اینکه بچه من وارد فضای مد و اینجور مسائل نشه... اینجا الحمدلله این
موضوع رو نداره و من از این موضوع خیلی راضی ام.