نه تنها خودشان به خودی خودشان مطرح نبودند، خواسته ،آرزو یا هدف های خود کودکان اهمیتی در بسیاری از موارد برای پدر و مادر نداشت ،تا آن جا که برخی از اوقات ما آن ها را به عنوان نردبانی استفاده می کردیم که پیشرفت و موفقیت خودمان را موجب شویم و یا به وجود آوریم. متأسفانه در این کار مانند هر کار دیگری سوء استفاده ی بسیاری می شده ،تا آن جا که حتی برخی از ما چون هدف وسیله را توجیه می کرده و می کند که متأسفانه مطلبی است غیراخلاقی و خطرناک، به دلیل این که به حساب خودمان هدف های عالی و والایی ،برای خودمان یا عزیزانمان یا خانواده داشتیم ، ای بسا فرزندانمان را به پای بت هایی که خودمان ساخته بودیم، قربانی می کردیم و حال آن که من و شما می دانیم که هیچ انسانی در هیچ شرایطی در پیش گاه هیچ مقامی ، هیچ بقعه و بارگاهی، هیچ سازمان و نهادی ،هرگز، نه تنها قرار نیست قربانی بشود ،حتی قرار نیست مورد آزار و آسیب و اذیت قرار بگیرد،مقام انسانی برتر و بالاتر از همه ی ساخته ها و پرداخته های انسانی است و معلوم هست که در زندگی خانوادگی من و شما به بهانه ی این که چیزی را دوست داریم یا درست می دانیم نمی توانیم آن را به فرزندانمان تحمیل کنیم و از آن ها بخواهیم که در حقیقت وسیله ای باشند که ما را به هدف ها و آرزو هایی که خودمان قادر برای رسیدن به آن نبودیم کمک کنند و برسانند، به همین جهت است که واقعن ماده ی اول اعلامیه ی حقوق بشر ، که همه ی افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و از لحاظ حیثیت و حقوق با هم برابرند، یا ماده ی چهارم آن که احدی را نمی تواند در بردگی نگه داشت و خرید و فروش بردگان به هر صورت و شکلی که باشد ممنوع هست به من و شما نشان می دهد که دوران برده داری، دوران بندگی، در جهان به سر آمده و پدر و مادر نیز با آن همه عشق و محبت ،هرگز قرار نیست فرزندان را وسیله ای به جهت هدف های خودشان قرار بدهند،بلکه خود کودک سلامت و سعادت کودک، هدف اصلی و اساسی پدر و مادر آن هم به طریقی که درست است و خوب و کودک اگر به سن و سالی رسیده باشد، حتی اظهار نظری و درخواستی دارد،من و شما بر مبنای آن عمل بکنیم.
مورد چهاردهم ، تغییری است که در مصلحت به حقیقت شده است. به دلیل وحشت از زندگی و زنده ها ، ما در طول تاریخ کوشش می کردیم که هر جا که لازم باشد ، یا مانند کرم به زیر زمین برویم یا مانند موش با شمردن سکه هایی ، امنیت سطحی ظاهری دروغی را برای خودمان به وجود بیاوریم و بنابراین در طول تاریخ ،فقط مسئله ی اصلی و اساسی ،زنده بودن و زنده ماندن بود،نه زندگی کردن و مخصوصن خوب زندگی کردن،به همین جهت است که ما به دنبال منفعت و مصلحت و وجوب کارها می رفتیم و با خوبی و درستی آن ها کاری نداشتیم،متأسفانه در یک چنین سیستم و جامعه ای تظاهر،تعارف، پنهان کاری، دروغ،فریب،غیبت، تهمت،ناسزا،نفرین،تبعیض،تجاوز و تنبیه عادی و معمولی خواهد بود. متأسفانه بسیاری از ما باورمان چنین هست که در محیط خانه و در روابط اجتماعی باید پنهان کاری کرد، باید به مصلحت توجه داشت، عزیزی مرده ،به بچه ها نگوییم. کسی مریض است، با بچه ها در میان نگذاریم. کسی رفته ، درباره ی رفتن او حرف نزنیم. به بیان دیگر من و شما شرایطی را به وجود بیاوریم که کودکان را از واقعیاتی که باید یا بهتر است بدانند یا از جای دیگر خواهند شنید، یا احتمالن بعد از شنیدن از پا در می آیند من و شما برخی از اوقات ، آن ها را با بچه هایمان در میان نمی گذاریم. حال آن که در بسیاری از مواقع راستی و حقیقت هراندازه سخت و تلخ باشد،وجود انسانی تحمل درکش را، هضمش را، جذبش را،دفعش را و خاک کردنش را دارد. به همین جهت است که به بهانه هایی نمی شود بچه ها را دور نگه داشت، برخی از اوقات باید به تدریج، به آهستگی، با به وجود آوردن احساس اعتماد و اطمینان، با توجه به شرایط سنی و درک و فهم عزیزان و کودکانمان، خیلی از اوقات به گونه حتی سخنی جدا با این فرزند و آن فرزند داشتن و آن ها را در یک جا برای بیان مطلبی ناخوشایند جمع نکردن از هوش و عقل و تدبیرمان استفاده کنیم و شرایطی را به وجود بیاوریم که آن ها با واقعیات و حقایق آشنا بشوند. پسر چهار-پنج ساله ای هر اندازه که ممکن است به عزیزی، پدربزرگ و مادربزرگی علاقه مند باشد،آن زمان که چنین عزیزی را از دست داده به تر است که از مرگ او با خبر بشود و اگر شرایط و موقعیت را برای او فراهم کنیم ای بسا بعد از چند دقیقه به دنبال کار خودش می رود. اما پنهان کردن این که پدر بزرگ و مادربزرگ فوت نکرده اند ،یا او را در این انتظار گذاشتن،دروغ هایی گفتن، یا حتی اگر شاهد مرگ پدر بزرگ بودن،که بنده مورد و کیسی را در کار تراپی داشتم که به بچه گفته بودند ، پدر بزرگ نمرده خواببیده و این بچه بعد از مرگ پدربزرگ وحشت خوابیدن داشت ، به دلیل این که فکر می کرد انسانی که بخوابد می میرد و وقتی که پدر و مادر می خوابیدند آن چنان گرفتاری و نگرانی پیدا می کرد در بزرگ سالی که برای آن حدی متصور نبود.
من و شما قرار هست به بچه ها ،آهسته و به تدریج و به درستی ، مطالب را بگوییم تا این که احتمالن در ذهن و فکر خودمان بهانه هایی را بتراشیم و گرفتاری هایی را به وجود آوریم. به همین جهت است که در خانواده ای که به جهت مصلحت و منفعت و ضرورت حرکت می کنند،شک و سوء ظن،حالت های شدید وسواس ، و حتی می دانیم در مواردی که در چند نسل می آید و می گذرد، بیماری اسکیزوفرنی به وجود می آید. زیرا در این خانواده بچه ها گرفتار رسیدن خبرهای ضد ونقیض از مراکز و منابع اصلی هستند که به آن ها باور دارند و دوست دارند. به همین جهت است که گفته شده تنها راه حل مسائل و رفع مشکلات ، و نجات انسانی واقعیت و بیان حقیقت است. آن زمانی که من و شما حقیقت را قربانی می کنیم، جا برای هیچ موضوع و مطلبی باقی نخواهد بود. شما می دانید که در بسیاری از فرهنگ ها ، وقتی که پسر و دختر خانواده ای سراغ آن ها می روند و از زندگی زناشویی و همسرشان گله و شکایت می کنند، پدر و مادر تصور می کنند که جنگی آغاز شده ، باید جزء لشکریان فرزندشان باشند و طرف مقابل را سرجای خودش بنشانند و از پادر بیاورند. به هیچ وجه به دنبال این مسئله نیستند که واقعیت و حقیقت کجاست، مسئله و مشکل چگونه است و چطور می شود آن را حل کرد. ای بسا پسر و دختر من عامل همه ی گرفتاری ها باشد .در یک چنین جایی مسئله واقعیت و حقیقت نیست، جانبداری من از فرزندم در جبهه ی جنگ است. بنابراین ملاحظه می کنید که روزی که انسان به منفعت و مصلحت وضرورت توجه می کنیم نه حقیقت، من و شما نه تنها می توانیم موجب به وجود آمدن مسائل و مشکلاتی بشویم، حتی گرفتاری های عجیب و غریبی را به وجود بیاوریم. به همین جهت است که در دنیای امروز می دانیم که هوش انسانی، عقل انسانی، و دانش انسانی توانایی شناخت همه چیز و برخورد درست و مناسب با آن را دارد،آن زمانی که من و شما هرکسی را از حقایق و واقعیات آن گونه که هست آگاه و آشنا کند. به همین جهت است که اگر باید به فرزندمان مطلبی را بگوییم که یا او خود خواهد فهمید یا از دیگران خواهد شنید،چه بهتر که هم اکنون و هم اینجا مطلب را با او در میان بگذاریم و این بازی را به آخر برسانیم و اعتماد و اطمینان او را به خودمان و به این که همیشه با واقعیات در زندگی در ارتباط و رو به رو خواهد بود جنگ کنیم.
مورد آخر یا پانزدهم ، خود نبودن در مقابل خود بودن. در طول تاریخ در بیش تر فرهنگ ها ،پیامی که به کودک داده می شد این بود که خود نباش، آن گونه که می خواهی نباش، کس دیگری باش، حتی برخی از اوقات همه کس باش. همه چیز باش. اما خودت نباش. و غالب اوقات به دنبال این حرف بود که خودخواه و خودپرست و خودپسند مباش. واقعیت مسئله در بسیاری از این مواقع مطلقن موضوع ، ارتباطی با خوب و بود نداشت ، فقط ما از آن جا که مایل بودیم ، فرزندمان موجود دیگری باشد ،یا بشود یا احتمالن آن چه هست در مسابقه و مقایسه ای که با دیگران دارد، برنده بشود و از این طریق برای من و شما به نوعی افتخار و سرافرازی به وجود بیاورد، سبب می شدیم که از فرزندمان بخواهیم به دیگران نگاه کند، به فرمان من و ما باشد تا چیزی بشود که ما خوب و درست می دانیم ،در حالی که خودش نه علاقه ای به آن کار داشت و نه آمادگی و برخی از اوقات نه استعداد و توانایی . بسیاری از اوقات شما پدران و مادرانی می بینید که فرزندشان را در حیرت می کشند و می کشانند تا به کلاس موسیقی ببرند،در حالی که نه معلم خوب است، نه آمادگی و استعدادی در این فرزند هست و نه شرایطی . ولی من و شما به خاطر این که از دیگران عقب نمانیم، من و شما به خاطر این که دیگران در این زمینه موفقیتی به دست آورده اند و پیروزی، ما هم مایلیم که با فرزندمان چنین کنیم، بنابراین از او می خواهیم که خودش نباشد ،حس او، احساس او، خواسته ی او، احتیاج او، نظر او برای ما اهمیت کم تری دارد ، آن چه هست نه تنها ما، و درست و خوب بودن آن چه که ما می خواهیم بلکه قضاوت و نظر دیگران است. معلوم هست که در یک چنین شرایطی من و شما غالب اوقات به فرزندمان این را یادآور می شویم که تو نادانی، ناتوانی، تو نیازمندی، تو اشتباه کاری، تو پسر و یا دختر بدی هستی، و بنابراین حتی به این بدی خودت اعتراف کن.کاری که جز در مقابل و یا در ارتباط با کسی که با او و یا در رابطه ی با او کار بدی کردیم، حتمن ِ حتمن اشتباه است. من آن زمانی که اشتباه کرده ام از فردی که در مورد او یا در حق او اشتباهی کرده ام،بلافاصله باید اقرار کنم، معذرت بخواهم و تقاضای بخشش و جبران خسارتی را که وارد کرده ام و تمام . ولی این که سراغ دیگری رفتن و از دیگری تقاضای بخشش به خاطر کاری که با کسی دیگر من کرده ام بدون تردید هیچ ارزش و اهمیت و اصل اخلاقی در آن رعایت نمی شود.
به همین جهت است که متأسفانه بسیاری از اوقات ما از فرزندانمان می خواهیم که قالبی باشند، قالبی که ما ریختیم، قلابی باشند یعنی تظاهر کنند، به گونه ای که اگر از نزدیک کسی آن ها را بشناسند ، حیرت می کند که این گزارش پدر و مادر درباره ی فرزند نبود. بسیاری از اوقات خویشاوندان و عزیزان درباره ی پسر و دختر خودشان به شما اطلاعاتی را می دهند و حتی موجب ازدواجی می شوند ، در حالی که هیچ کدام از آن ها درست نبوده . اما تصور ما این هست که چون از قبل قرار نبوده خودش باشد وحالا هرچه هست مهم نیست،پس فقط کوشش من این خواهد بودکه او را به گونه نشان دهم که من دلم می خواست باشد و آرزو می کردم که این چنین می بود. به همین جهت است که در دنیای امروز متأسفانه این پیام که تو بدی ، و چنین و چنانی، گرچه ظاهرن به فرد ،خود ناپسندی را می دهد که برایش کاملن آماده است و احساس حقارت را، متأسفانه می بینیم که درصد بالایی از مردم که خود ناپسندی را قبول نمی کنند، به خود پسندی و خودخواهی و خود شیفتگی و خود مداری و خودمحوری و خودبزرگ بینی می رسند و درست برخلاف تصور عامه که مردم این گونه می اندیشند که فرد خود خواه خود پرست خود بزرگ بین ، از خودش مراقبت و مواظبت می کند یا خودش را دوست دارد، مطالعات علمی نشان می دهد که فرد خودخواه از خودش، از دیگران و از زندگی متنفر است ،بنابراین کوشش می کند که همه چیز را از دست همه کس بگیرد و ظاهرن به نظر کسی می رسد که خودش را دوست دارد و از خودش محافظت می کند،در نتیجه آن چه را که من و شما با دادن پیامی که تو خوب نیستی، به فرزندانمان تقدیم می کنیم، اگر هم ظاهرن خودناپسندی باشد،آهسته آهسته به خودپسندی و یا در برخی از زمینه ها به خود پسندی منجر می شود، به هر حال انسان دانه ای است یا دانه ی گلی است که باید کاشته شود،که بتواند عطرش را ، بوی خودش را وزیبایی خودش را داشته باشد. اگر چنین کنیم فرزندان ما از آن چه که هستند احساس خوبی می کنند و یادتان باشد که هر انسانی منحصر به فرد هست. هر انسانی مانند گلی ، و یا درختی است که همه ی ویژگی ها و مشخصات خودش را دارد که از همه ی موجودات مختلف و متفاوت است. بنابراین کوشش پدر و مادر باید در این مسیر باشد که فرزند خودشان را کمک کنند تا بتواند بهترین خودش باشد، این بهترینی که معنایش رسیدن به کمال و حدی است که برای او ممکن است . به همین جهت است که در دنیای امروز کودک انسانی که خود درگیر جلوه گری و نمایش است و اگر او را کمک نکنیم به خودخواهی و خواهش می رسد ، باید او را بیاموزیم که به خود دوستی و آرامش برسد و از این طریق به همه دوستی و ستایش.
رویش طلایی کوچولوها