بیشتر مردم، یک دست غالب، یک پای غالب و یک چشم غالب (قوی تر) دارند.
این مطلب در مورد مغز نیز صدق می کند؛ برای بیشتر ما نیمکره چپ نیمکره غالب است. سیستمی که در مدارس بکار می رود، عموما افرادی را که نیمکره چپ مغزشان غالب است و به روشی منطقی و خطی فکر می کنند و از طریق شنیدن بهتر یاد می گیرند، مورد تشویق قرار می دهد.
افرادی که نیمکره راست مغزشان نیمکره غالب است، به روشی غیرخطی و شهودی فکر می کنند و از طریق دیدن و احساس کردن بهتر یاد می گیرند.
در مدرسه بچه هایی که نیمکره راستشان غالب است، اغلب به خاطر نشان ندادن راه حل رسیدن به پاسخ ها معروف هستند. آنچه که معلمان آنها متوجه آن نمی شوند این است که این بچه ها با استفاده از یک روش غیرعادی به نتیجه درست می رسند و راه حلی عادی برای نشان دادن ندارند.
مطابق با نظر مربیانی که در زمینه آموزش نیمکره راست مغز فعالیت دارند مانند گلن دومن و مکوتو شیچیدا، دستیابی به نیمکره راست نه تنها کودک را قادر می سازد به طور مؤثرتری بیاموزد، حتی او می تواند توانایی هایی در سطح یک فرد نابغه بروز دهد.
این مطلب به این معنی نیست که آموزش نیمکره راست مغز، به شما یک کودک نابغه می دهد؛ در واقع نبوغ در درون هر کودکی وجود دارد؛ به شرط اینکه بتوانیم به توانایی های نیمکره راست مغز دست یابیم.
منظور ما از کودکان نابغه، بچه هایی با استعدادهایی مانند تندخوانی و حافظه تصویری هستند؛ بچه هایی با توانایی ایجاد تصویری درست از چیزی که تنها یکبار به آن نگاه می کنند و بلافاصله می گویند که تعداد چیزهایی که به آنها نشان داده شده است 97 تاست- و نه 98 یا 96تا. همچنین استعدادهای شگفت انگیز موسیقی و توانایی تنظیم کامل ملودی به استفاده از نیمکره راست مغز وابسته است.
طبق مطالعات انجام شده، هم افراد نابغه و هم savant* ها فعال سازی ای بیش از حد متوسط را در نیمکره راست مغز نشان دادند.
*( savant ها افرادی هستند که مشکلات مغزی خاصی دارند و به نسبت افراد نرمال هوش کمتری دارن،لکن دارای برخی قابلیت های چشمگیری هستند.مثلا می توانند به سرعت اعداد را با هم جمع کنند).
نیمکره چپ مسئول پردازش کلامی است که توضیح می دهد چرا savantها (که معمولا به نیمکره چپ مغزشان لطمه وارد شده است) نوعا دشواری هایی با زبان دارند.
نیمکره راست مغز مسئول پردازش دیداری و فضایی است و توانایی "دیدن" مشکلات در ابعاد چندگانه یکی از استعدادهای شگفت انگیز بزرگترین فیزیکدانان است.
جالب توجه اینکه انیشتین نه تنها از این توانایی برخوردار بود، بلکه در دوران کودکی از لکنت زبان هم رنج می برد.
این موارد نشان داد که او یکی از افراد مذکور است.
بنابراین چرا ما نمی توانیم مانند انیشتین از نیمکره راست مغزمان به نحو احسن استفاده کنیم؟
نیمکره چپ مغز ما به یک دلیل نیمکره غالب است: این نیمکره با سرکوب فعالیت های نیمکره راست، دائما با بمباران حواس ما مقدار زیادی از داده ها را می زداید. این امر ما را قادر می سازد حسی از واقعیت ایجاد کنیم.
بدون فیلتر نیمکره چپ، افرادی که از اوتیسم رنج می برند به نوعی در برابر تحریک حسی بسیار حساس اند و برهم کنش های اجتماعی عادی را گیج کننده می یایند.
برای بقیه ما مثلا توانایی ادامه دادن به یک مکالمه بدون اینکه با صداهای اطراف حواسمان پرت شود بی اهمیت است. اما به این دلیل که درک ما از واقعیت از طریق نیمکره چپ کنترل می شود، این مطلب یعنی اینکه مقدار زیادی از درونداد حسی که ما دریافت می کنیم وارد رادار ضمیرخودآگاه شده و دستیابی آگاهانه به آن اطلاعات را مشکل می سازد.
ایده آموزش نیمکره راست هم برای تغییر روش یادگیری ما و هم روش یادآوری داده ها است.
روش معمولی برای به خاطر سپردن اطلاعات و ذخیره آنها در حافظه کوتاه مدت (در نیمکره چپ) و استفاده از تکرار، برای انتقال آن اطلاعات به حافظه بلند مدت (در نیمکره راست) است.
ما صرفا با نادیده گرفتن نیمکره چپ و دستیابی به حافظه بلند مدت سریعتر یاد می گیریم. همچنین می توانیم یاد آوری اطلاعات را به طور معمولی و نه قابل دسترس یاد بگیریم؛ زیرا اطلاعات در یک سطح نیمه هوشیار مثلا از طریق تند خوانی دریافت شده اند.
تنها راه رسیدن به این هدف از طریق رها کردن نیمکره راست مغز از سرکوب آن توسط نیمکره چپ است. بنابراین با انجام این کار نیمکره راست فعال می شود؛ تقریبا همانطور که در یک فرد نابغه، savant و یا یک بچه کوچک فعال است.
اوایل کودکی: حالت نبوغ
یادگیری با نیمکره چپ به آگاهی بسیاری نیاز دارد؛ در حالی که یادگیری با نیمکره راست به طور نیمه هوشیارانه اتفاق می افتد و بنابراین بدون تلاش صورت می گیرد_در بچه های کوچک نیمکره راست فعال است – که به توضیح این مطلب کمک می کند که چگونه بچه ها اطلاعات را مانند اسفنج جذب می کنند.
در بچه های کوچک (و savant ها و نوابغ) نیمکره راست فعال است؛ زیرا این نیمکره، نیمکره غالب است. این مطلب به این خاطر است که نیمکره راست مغز قبل از نیمکره چپ توسعه پیدا می کند و تا سن سه و نیم سالگی نیمکره غالب باقی می ماند. همانطور که به تدریج نیمکره چپ بر نیمکره راست غلبه می کند، آموزش نیمکره راست به طور فزاینده ای نیاز به ادامه آرامش و تجسم عمیق پیدا خواهد کرد. این تکنیک ها دانش آموزان را قادر می سازد وارد یک موج آلفا یا حالت جاذبی شوند که سازگاری بسیاری با یادگیری از طریق نیمکره راست مغز دارد. این حالتی است که کودکان نابغه به طور طبیعی در آن قرار دارند!
اگر شما ایده یک نابغه یا savant را در هر کسی دور از ذهن می یابید، به مطالعه زیر که توسط دانشگاه مرکز سیدنی درباره ذهن انجام شده است توجه کنید. آلان اسنیدر مدیر پروژه، از تحریک مغناطیسی بی ضرری استفاده می کند که به طور موقت نیمکره چپ مغز آزمایش شوندگان را می بندد- بدین طریق توانایی هایی بروز می کنند که مانند توانایی های savantها است.
دقایقی پس از دریافت تحریک، آزمایش شوندگان وظایفی مانند کشیدن تصویری از حفظ و یا حدس زدن تعدادی از نقطه ها که روی صفحه کامپیوتر چشمک می زنند را به طور قابل ملاحظه ای بهتر انجام می دادند.
از آنجا که اسنیدر قادر بود این توانایی های خاص را تنها به طور موقت برانگیزاند، مربیانی که کارشان آموزش نیمکره راست بود، این هدف را دنبال می کردند که کودکان نابغه بتوانند استعدادهای نیمکره راست مغز را تا بزرگسالی حفظ کنند.
در حالی که بچه های بالغ حاضر در کلاس های دومن و شیچیدا ممکن بود مدت زیادی نتوانند کمیت را درک کنند، ولی برخی از آنها توانایی حل کردن ذهنی معادلات پیچیده ریاضی را حفظ کردند که بیشتر افراد برای حل آنها به ماشین حساب نیاز داشتند.
حال که شما اساس یادگیری از طریق نیمکره راست را درک کردید، می توانید درباره برنامه های دومن و شیچیدا بیشتر بدانید. شما همچنین می توانید کشف کنید که چگونه با استفاده از تکنیک های نیمکره راست در خانه به کودک نابغه خود خواندن یا ریاضی را آموزش دهید.