اما وقتی که به انسان می رسیم ، انسان دارای غریزه به مفهوم حیوانی ، یا به عنوان مکانیزمی که خودکار ، ناآگاه ، مسلط ، خادم نوع، و پاسدار نسل و نوع آن موجود هست وجود ندارد . به بیان دیگر انسان دارای درایو یا کشش هایی هست که زندگی او را به این سمت و آن سو می کشاند ، اما به مفهوم غریزه ای که در حیوان دیده می شود در انسان چنین چیزی نیست . نه غریزه جنسی در انسان هست و نه غریزه مادری . کشش و تمایل جنسی در حالت عادی و طبیعی در میان انسان ها چه زن و چه مرد وجود دارد و تمایلی و محبتی و امادگی از نظر درونی و محیط اجتماعی برای مراقبت از کودک . اما آن چه را که نام غریزه در دنیای حیوانات می شود گذاشت بر روی رفتاری که در حیوان دیده می شود در انسان وجود ندارد . پس بنابراین کودک انسانی با پدر و مادری که دارای غریزه ی پدری و مادری هستند بزرگ نمی شود . از جانب دیگر کودک انسانی زود و شاید بتوان گفت نارس به این دنیا می آید به طوری که وقتی کودک انسانی به این جهان پا می گذارد، شاید یکی از ضعیف ترین ، حقیرترین و محتاج ترین موجودات است، تا جایی که اگر مورد مراقبت خارجی قرار نگیرد مرگ او قطعی است . اما شاید باید مادر ، شانزده تا هفده ماه بیش تر فرزند خودش را نگه می داشت تا وقت تولد کودک انسانی امکان زندگی و حیات را پیدا می کرد . اما اگر قرار چنین می بود وزن این کودک آن چنان می شد که مادر را از این که بتواند به روی پای خود بایستد و زندگی کند دور می کرد و او ناچار باید به صورت چهار دست و پا در می آمد و چون چنین چیزی برای ملیون ها و یا صدها هزار سال کنار گذاشته شده بود لذا کودک انسانی زودتر از حد معین به دنیا می آید و معلوم است که احتیاج به نوعی از مواظبت و مراقبت دائمی و همیشگی دارد. مادر به تنهایی از عهده ی چنین کاری بر نمی آید . علتش این است که به دلیل احتمال حاملگی بعدی ، و یا شیر دادن فرزند و یا ناتوانی در دادن شیر به فرزندش که در طول تاریخ یکی از بزرگ ترین عوامل مرگ و میر نوزادان و کودکان بوده مراقبت از کودک به این سادگی ها صورت نخواهد گرفت و در نتیجه کمک پدر را احتیاج دارد و به خاطر آن هست که شاید در محیط اجتماعی شرایط و زمینه هایی پیدا شده که خانواده انسانی برخلاف بقیه ی موجودات فقط با تولید مثل آغاز نشده و یا بعد از حاملگی یا تولد بچه پایان نپذیرد ، بلکه زن و مرد در تمام مدت بزرگ شدن فرزندشان در کنار هم و با هم باشند . از نظر جامعه شناسی انگیزه ی اصلی و اساسی و علت مشخص این که من و شما با خانواده به صورت بلند مدت روبه رو هستیم ، مواظبت از کودکان بوده است . از جانب دیگر میل جنسی که در بیش تر حیوانات موسمی و فصلی است و فقط برای مدت کوتاهی در سال خودش را نشان می دهد و بعد هم کنار می رود وقتی که به انسان می رسد ، بعد از بلوغ دائمی و همیشگی است . بنابراین از نظر ارتباطات جسمی و جنسی بدون تردید در مرحله ی اوج و کمالش ، محبت و عشق ، بهانه ی دیگر یا دلیل به تری برای ماندن و بودن اعضای خانواده با هم را فراهم می کند ،به همین جهت است که شاید بتوان گفت که در هیچ موجود دیگری ، نه تنها پدر و مادر در تمام مدت بزرگ کردن فرزند در کنار هم نیستن، تنها موجودی که پدربزرگ و مادربزرگ و یا حتی پدران و مادران آن ها به نوعی در تربیت و پرورش و تعلیم نوزادان و کودکان دخالت می کنند در خصوص انسان است و این نکته بسیار با اهمیت است که زمینه ای را برای نه تنها تشکیل خانواده که نظام خویشاوندی و قوم و قبیله فراهم کرده و در نتیجه انسان ها به دور هم جمع شده اند ولی شاید محور و مرکز اصلی و اساسی موضوع تولید مثل و بزرگ کردن کودکان در طول تاریخ بوده . و البته معلوم هست که با یک چنین ترکیبی وقتی که به نقاط مختلف دنیا نگاه می کنیم و مخصوصن آن زمانی که توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی می کنیم انواع مختلف و متفاوت خانواده و نظام خویشاوندی فراهم آمده است و به همین جهت است که آن چه که نظام خانواده ی من و شما ، یا محیط فرهنگی من و شما است ای بسا فقط 5 تا 10 درصد نوع یا انواع خانواده ای است که من و شما در جهان هم اکنون می شناسیم و یا در طول تاریخ داشته ایم. به همین جهت است که در این خانواده ها مسائل برتری و امتیاز پدر و مادر ، نه تنها در ارتباط با فرزندان ، که در محیط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراهم آمده و من و شما را با انواع سالارها روبه رو کرده است. مرد سالاری، پدر سالاری، پدر تباری که یعنی تبار و خویشاوندان پدر مهم ترند ، پدر بومی که محل زندگی آینده بعد از ازدواج در منطقه زندگی پدر خواهد بود، یا درست برعکس: مادر سالاری،زن سالاری،مادرتباری و مادر بومی، ولی می دانیم که در طول تاریخ حتی در جوامع مادر سالار معمولن به این معنا نبوده که زنان بر مردان برتری داشته اند ، بلکه به این معنا بوده که فامیل و خویشاوندان زن یعنی تبار زن، اهمیت و ارزش بیش تری داشته اند . یعنی در این جوامع دایی مهم تر از عمو بوده است. ولی معنایش در بیش تر موارد این نبوده است که زن بر مرد برتری دارد و اگر احتمالن جوامع مادر سالاری را مطالعه کنیم خواهیم دید که در این جوامع نقش زن از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است . به هر حال امروزه می دانیم که نوع سالم و کامل خانواده ، خانواده ی هسته ای ، یا خانواده ای است که در آن فقط یک زن و یک مرد حاضرند و شرکت می کنند.
خانواده ی هسته ای که شامل پدر و مادر و فرزندان است در حالی که عشق و محبت و رابطه و دوستی ، همه گونه بین خانواده و خویشاوندان وجود دارد ، اما واحد خانواده و مخصوصن محل زندگی آن ها به صورت پدر و مادر و فرزندان است . این نوع خانواده هست که به زن و مرد اجازه می دهد با نزدیک شدن به هم و برابری و به گونه ای هم کاری و یاری ، شرایط تازه ای را که متناسب با دنیای امروز هست فراهم کنند و از جانب دیگر فرصت و امکان این را می دهد که سالم ترین و به ترین نوع کودک انسانی به وجود بیاید ، به این معنا که می دانید حداقل در 18 یا 20 ماه اول کودک احتیاج به یک نفر مراقب ومواظب دائمی دارد و دیگرانی که به او کمک می کنند. به بیان دیگر شاید بتوان گفت پدر باید از مادر مراقبت کند و مادر از فرزند . حتی دخالت پدر و یا نوع دیگر رابطه ی پدر با فرزند مفید نخواهد بود . به این معنا که اگر کودک انسانی در هجده ماه اول با یک دستی و یک نواختی بزرگ نشود و تنوع رفتار و ارتباط را داشته باشد از گیجی و گمی برخوردار خواهد شد که می تواند کاملن اعتماد و اطمینان او را به خود و دیگران از بین ببرد . بنابراین اگر حتی پدری قصد کمک ( که باید چنین باشد) به همسر خودش را داشته باشد، باید به گونه ای عمل کند که مادر در ارتباط با فرزند خودش عمل می کند . به بیان دیگر با نوعی دیگری از اصول آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت فرزند خود را روبه رو نکند .بنابراین در یک چنین شرایط و وضعیتی است که من و شما می توانیم فرزند سالمی را داشته باشیم که در هجده یا بیست ماه اول فقط در کنار مادر و یا کسی است که از او مراقبت می کند و بعد از آن با همکاری پدر و مادر هر دو آن چه را که باید انجام بدهند انجام خواهند داد و در این خانواده دیگری ، نقشی، وظیفه ای ، مسئولیتی و یا تعهدی فراسوی کمک و یاری نخواهد داشت به این معنا که در جهت پرورش وتعلیم تربیت عقیده و نظری و راه و روشی را ارائه دهد که مخصوصن با راه و روش پدر و مادر مخالف باشد ، به عبارت دیگر امروز کودک انسانی وقتی از سلامت روانی برخورداره که در آغاز فقط مادر و سپس پدر و مادر و دیگر هیچ ؛ در زندگی او و درکار تربیتی او دخالت داشته باشند . ولی بعدن دیگران به نوعی هماهنگ و همراه با پدر نقش خودشان را به عنوان معلم یا مربی در محیط اجتماعی انجام می دهند ولی هم چنان پدر و مادر تعیین کننده سرنوشت و چگونگی تعلیم و تربیت فرزندانشان خواهند بود . به همین جهت است که امید من این است که این تصور در برخی مواقع برای ما پیدا می شود که ما در دوره ای زندگی می کرده ایم که فرهنگ ما غالب بوده است و امروزه با نظام های تازه به دنبال فرهنگ من و فقط من هستم ، با این چنین توهمی خودمان را درگیر نکنیم ، زیرا در طول تاریخ از آن جا که منی وجود نداشته ، فرهنگ مایی هم وجود نداشته ، فرهنگ آن ها یا دیگران بوده . ما در جوامعی بزرگ شدیم که حتی پرورش و تعلیم و تربیت کودکان و جوانان خوش بختی و سلامت و سعادت آن ها منوط و موکول به موافقت ، به رضایت و به نظری بوده که دیگران درباره ی بچه هایمان داشته تا آن جا که متأسفانه برخی از ما تا آن جا پیش رفته ایم که ترجیح می دهیم بدبخت باشیم اما مردم ما را خوشبخت بدانند تا این که خوش بخت باشیم و مردم ما را بدبخت بدانند . در یک چنین نظامی سخن از این که ما در فرهنگ ما و همه بودیم بدون تردید واقعیت ندارد. مسأله این است که دیگران بودند که مهم بودند، نظر آن ها ، قضاوت آن ها، حرف آن ها و رفتار آن ها . و در یک چنین شرایطی ما سخن از جامعه و فرهنگ مبتنی بر ما نداشتیم ، آن زمان که من ها به فردیت و هویت خودشان برسند ، آن زمان هست که این امید وجود دارد که در آن زمینه هایی که باید به سمت فرهنگ و جامعه ای که مبتنی بر ما ، و مبتنی بر همکاری و عشق و محبت و دوستی و صمیمیت است حرکت کنیم . حال با توجه با این مسئله اجازه می خواهم که اشاره ای در باره ی آمادگی برای حاملی و داشتن فرزند داشته باشم.