پسر من امیرعلی، متولد 91 هست.
من تبلیغات مربوط به تقویت نیمکره راست بچه ها رو تو یک مجله دیدم؛ بعد از تماس با موسسه، متوجه شدیم که یک سری همایش دارن مربوط به نیمکره راست مغز و کار کردن روی اون؛ و بعد هم توی اون همایش ها شرکت کردیم. اون موقع امیرعلی تازه به دنیا اومده بود. چون پسرم تازه به دنیا اومده بود، همسرم تو همایش های 6 جلسه ای که مدرسش خانم دکتر حسینی بودن شرکت کردن. اون زمان هنوز مهد تاسیس نشده بود و ما منتظر بودیم که آموزشگاه رویش هم تاسیس بشه. تو اون مدت خودم با محصولات تو خونه با امیرعلی کار میکردم و یک سال بعد از تاسیس مهد (یعنی مهر95) هم توی موسسه رویش ثبت نامش کردیم. تمام محصولات رویش رو تهیه کرده بودیم؛ وقتی امیرعلی نوزاد بود خودم سی دی های رویش رو تو خونه براش میگذاشتم. بعد هم که بزرگتر شد تا سه سالگی کامل هم فلش کارت ها هم سی دی ها رو باهاش کار میکردم. خب اون روش هایی رو که گفته بودن خیلی تاثیرهای خوبی داشت.
پسر من امیرعلی،
متولد 91 هست.
من تبلیغات مربوط
به تقویت نیمکره راست بچه ها رو تو یک مجله دیدم؛ بعد از تماس با موسسه، متوجه شدیم
که یک سری همایش دارن مربوط به نیمکره راست مغز و کار کردن روی اون؛ و بعد هم توی اون
همایش ها شرکت کردیم.
اون موقع امیرعلی تازه به دنیا اومده بود.
چون پسرم تازه
به دنیا اومده بود، همسرم تو همایش های 6 جلسه ای که مدرسش خانم دکتر حسینی بودن شرکت
کردن.
اون زمان هنوز
مهد تاسیس نشده بود و ما منتظر بودیم که آموزشگاه رویش هم تاسیس بشه.
تو اون مدت خودم
با محصولات تو خونه با امیرعلی کار میکردم و یک سال بعد از تاسیس مهد (یعنی مهر95)
هم توی موسسه رویش ثبت نامش کردیم.
تمام محصولات رویش
رو تهیه کرده بودیم؛ وقتی امیرعلی نوزاد بود خودم سی دی های رویش رو تو خونه براش میگذاشتم.
بعد هم که بزرگتر شد تا سه سالگی کامل هم فلش کارت ها هم سی دی ها رو باهاش کار میکردم.
خب اون روش هایی
رو که گفته بودن خیلی تاثیرهای خوبی داشت.
وقتی مهد تاسیس
شد سال اولش مطلع نشدم؛ و از سال دوم ما اومدیم مهد رویش.
وابستگی امیرعلی
به من خیلی، خیلی شدید بود.
دوست داشتم امیرعلی
از اول بره مهد، بره تو اجتماع؛ ولی هر جا که میرفتم برای ثبت نام، میگفتن ما یک هفته
تا یک ماه با شما همکاری میکنیم.
وقتی اومدم مهد
رویش، از همون اول گفتن که اصلا مساله ای نیست.
این برام خیلی
برام جالب بود که میگفتن شما میتونید تو کلاس بشینید. هر موقع بچه دلش خواست شما میتونی
بیای بیرون.
من پارسال که امیرعلی
رو مهد رویش ثبت نام کردم، خیلی باهام همکاری کردن؛
روش هایی رو به
کار بردن که باعث شد تقریبا از سه ماه بعد شروع کلاسها، امیرعلی راضی شد من از داخل
کلاس، بیام پشت در کلاس بشینم.
الان هم مثلا بهش
میگم یک ساعت میرم طبقه پایین، باز مطمئنه و خیالش راحته و توی کلاس میمونه...
البته هنوز هم
یک مرحله ای داره که وابستگیش به اون مفهوم غیرعادی قطع بشه که بتونم بذارمش مهد و
برم؛ هنوز به اون مرحله نرسیده ولی خب تا الان همکاری رویش خیلی خوب بود.
قبلا امیرعلی وقتی
توی جمع قرار میگرفت، نهایت 5 دقیقه، مثبت حضورمون بود. بعد از اون 5 دقیقه تنش ایجاد
میشد، یعنی دوست نداشت، گریه میکرد و باید از اون جمع خارج میشدیم.
یا مثلا با بچه
ها اصلا بازی نمیکرد. با بزرگتر ها هم اگه بازی میکرد، یک چیزی میشنید، ناراحت میشد.
ولی از زمانی که
تو کلاس ها حضور پیدا کرده، خیلی این رفتارهاش از بین رفت؛ الان کامل میدونه تو جمع
از چه الفاظی باید استفاده بکنه؛ شاید حتی بعضی لغات بد رو هم بلده؛ ولی میدونه که
نباید اونها رو به کار ببره و این خودش برای من خیلی قابل رضایته.
قبلا شاید اگه
یه لحظه عصبانی میشد، ناخودآگاه شاید اون کلمه رو به کار میبرد؛ ولی الان نه.. اصلا.
قبلا اگه مثلا
امیرعلی عصبانی میشد، من خودم هم بلد نبودم باهاش چجوری رفتار کنم؛ اون که عصبانی میشد،
من هم تا یک حدی میتونستم خودم رو کنترل کنم؛ ولی بعدش خودم هم خیلی عصبانی میشدم.
ولی چند جلسه از
کلاس های روانشناسی خانم شیرزاد و خانم احمدزاده رو که تو موسسه رویش شرکت کردم؛
تازه فهمیدم که
اصلا چجوری باید موقع تنش با بچه برخورد کنی.
البته نمیتونم
بگم که من صددرصد راهکارها رو اجرا میکنم؛ ولی خب موقعی که اجراشون میکنم کامل نتیجه
اش رو میبینم... مثبت مثبت .
سختی اومدن به
رویش برام به خاطر مسیرشه که دوره... ولی روش برخورد مهدهای دیگه رو هم نمیپسندیدم
در مورد امیرعلی.
و اینکه وقتی اومدیم
رویش، به اینجا عادت کرد و دوست داشت؛ الان هم واقعا علاقه منده. خب وقتی میبینم بچه
ام محیط اینجا رو دوست داره و آرامش داره، اصلا دوست ندارم جای دیگه برم.
عملکرد رویش طلایی
اینطوری نیست که آموزش این شکلی داشته باشه که بخواد مثلا شعر یاد بچه ها بده و من
هم اون شکلی قبول ندارم.
مثلا امیرعلی صبح
که از خواب بلند میشه میگه مامان بیا یه چیزیو باهم بسازیم و واقعا هم تا ظهر باید
اون چیز رو بسازیم.
اون چیزی که تو
فکرشه باید پیاده کنه. این خودش به نظرم پیشرفته.
ذهنش خیلی خلاق
شده.
اینکه کارهاش رو
خودش انجام میده و داره مستقل میشه، برای من خیلی راضی کننده اس.